بی رنگی

اگر مقصد پرواز است؛ قفس ویران بهتر، پرستویی که مقصد را در کوچ می‌یابد، از ویرانی لانه‌اش نمی‌هراسد...
 ا

حلقوم ها را می‌توان برید، اما فریادها را هرگز؛ فریادی که از حلقوم بریده برمی‌آید، جاودانه می‌ماند... «شهید سیّد مرتضی آوینی»



بی رنگی

خیلی ها اهل هنر بودند
اما؛
هنر انقلاب اسلامی را،
تو با قلمت معنا کردی...

دریـــــــچــــــــه

تو عشقي و تو را عشق است

روايت كن فتح آخر را..

آويني، آواي دين بود، در دنياي دون...

او را از آستين خالي ِ دست راستش خواهي شناخت، چهره ي ريز نقش و خنده هاي دلنشينش نشانه بهتريست، مواظب باش، آن همه متواضع است، كه او را در ميان همراهانش گم ميكني، اگر كسي او را نمي شناخت، هرگز باور نمي كرد كه با فرمانده لشكر امام حسين رو به روست...

مصطفاي خوبي ها..

قلمم می هراسد، ناگاه از رفتار باز می ماند.. چون رازی در پس آن نوک سیاهش در درون دارد، حاجی نمی دانم که بگویم این تو بودی که به شهادت آبرو بخشیدی، یا شهادت بود که با تو آبرومند شد...

حاجی قلب همه بچه ها رو ربوده بود...حاجی برای بسیجیهاش بی تاب بود و بسیجیها هم برا حاجی...

روشن فدایی ولایت و عاشق نور بود نه ظلمت جهل..

كدامين سو را نظاره مي كني؟

صيادي كه صددام در پي اش بود..

ای لشکر صاحب الزمان... چه آمادگی اي داری تو !

مردان آهنین! آری؛به واقع آهنین بودند کالجبل الراسخ...


˜Ï Ìãáå åÇí ÔåíÏ Âæíäí

˜Ï Ìãáå åÇí ÔåíÏ Âæíäí

Instagram


رنگ، تعلق است و بی‌رنگی در نفی تعلقات. اگر بهار ریشه در زمستان دارد
و بذر حیات در دل برف است که پرورش می‌یابد، یعنی مرگ آغاز حیاتی دیگر است و راه حیات طیبه اخروی از قلل سپید و پربرف پیری می‌گذرد. «موتوا قبل ان تموتوا» یعنی منتظر منشین که مرگت در رسد؛ مرگ را دریاب؛ پیر شو پیش از آنکه پیر شوی،
و پیری بی‌رنگی است.
***
مــا، اهل ولایــت هستیم
و همه چیـزمان؛ در گـرو ِهمیـن
اهلیت است.
«شهید سیّد مرتضی آوینی»


تـو می آیی
شهیـدان نیز بـاز می گردند،
و آویـنـی روایــت می کند؛
فـتـح نـهـایـی را..

حـــديـــث هــفـــتــه

امام على علیه السلام فرمودند:

اَلْمُؤْمِنُ حَيىٌّ غَنىُّ مُوقِرٌ تَقىٌّ؛

«مؤمن، با حيا، بى ‏نياز، با وقار و پرهيزگار است.»

[عیون الحکم و المواعظ(لیثی) ص 55 ، ح 1425]


«آرشيو احاديث»

مـعــرفــی کــتــاب

نام کتاب: یادت باشد...

نویسنده: رسول ملاحسنی

تعداد صفحات: 378 

***

کتاب «یادت باشد» عاشقانه‌ترین کتاب شهدای مدافع حرم برای شهید پاییزی دفاع از حریم عقیله عقلا زینب‌کبری است که در پاییز سال 89 به کربلا رفت، در پاییز سال 91 عقد کرد، در پاییز سال 92 ازدواج کرد و نهایتاً در پاییز سال 94 به شهادت رسید!

طراحی جذاب جلد این کتاب گویای همین غربت همسرانه از جنس پاییز است که کتاب«یادت باشد» را بیش از هر چیزی به کتابی سراسر عشق و محبت و دلدادگی بدل کرده است، عشقی که شاید در زندگی زمینی به جدایی رسیده باشد اما این تعلق خاطرها هیچ‌گاه کهنه نمی‌شود.

کتاب «یادت باشد» استعاره‌ای از تمام یادت باشدهای همسران شهدای مدافع حرم است که در لحظات وداع تقدیم گام‌های راسخ این مردان از خودگذشته کردند، یادت باشد از همان جمله معروف شهید حمید سیاهکالی‌مرادی روز قبل از اعزام به سوریه آغاز می‌شود که خطاب به همسرش گفت: «دلم را لرزاندی اما ایمانم را نمی‌توانی بلرزانی!»، یادت باشد قصه رباب‌های سرزمین ماست که زینب گونه صبوری پیشه کرده‌اند و پرچم پاسداری از حریم حرمت این زندگی عاشقانه را به دوش می‌کشند.

در متن پشت جلد کتاب«یادت باشد» این گونه آمده است:

سر سفره که نشست گفت: «آخرین صبحونه رو با من نمی‌خوری؟!»؛ با بغض گفتم: «چرا این طور میگی؟ مگه اولین باره میری مأموریت؟!»؛ گفت: «کاش می‌شـد صداتو ضبط می‌کردم با خودم می‌بردم که دلم کمتر تنگت بشه». گفتم: «قرار گذاشتیم هر کجا که تونستی زنگ بزنی، من هر روز منتظر تماست می‌مونم منو بی خبر نذار».

با هر جان کندنی که بود برایش قرآن گرفتم تا راهیش کنم، لحظه آخر به حمید گفتم: «حمید تو رو به همون حضرت زینب(س) هرکجا تونستی تماس بگیر». گفت: «جور باشه حتماً بهت زنگ می‌زنم، فقط یه چیزی، از سوریه که تماس گرفتم چطوری بگم دوستت دارم؟ اونجا بقیه هم کنارم هستن، اگه صدای منو بشنون از خجالت آب میشم»؛ به حمید گفتم: «پشت گوشی به جای دوستت دارم بگو یادت باشه! من منظورت رو می‌فهمم». از پیشنهادم خوشش آمده بود، پله‌ها را که پایین می‌رفت برایم دست تکان می‌داد و با همان صدای دلنشینش چندباری بلند بلند گفت: «یادت باشه! یادت باشه!» لبخندی زدم و گفتم:«یادم هست! یادم هست!».

کتاب یادت باشد، کتابی که با روایتی ساده لب را می‌خنداند و چشم را می‌گریاند تا همه یادمان باشد این اشک‌ها و لبخندها، این آرامش امروز را مدیون رشادت شهدای مدافع حرم و صبر زینی همسرانشان هستیم.


«آرشيو معرفي كتاب»

۱۳ مطلب با موضوع «حـجـاب فـاطـمـی» ثبت شده است

داشتم در خیابان می رفتم که چشمم افتاد به یک خانم میانسال. سریع تا من را دید...

۳ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۰۵ بهمن ۹۷ ، ۱۲:۳۷
سید گمنام

خواهرم؛ حال که امکان جنگیدن با جاهلیت داعشیان حرامی را نداری، 

با حـفـظ حـجــاب و عــفــت فـاطـمـی و زیـنـبـی ات 

مـدافعِ حـریمِ حـرمِ حضرت زینب کبری «سلام الله علیها» باش. 

۵ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۲۴ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۵:۴۲
سید گمنام

انسان میتواند از زوایای مختلف به پدیده های مختلف و متنوع زندگی نگاه کند و برداشت های متفاوتی داشته باشد. نشاط آورترین بخش زندگی را میتواند از زاویه ای بنگرد که کسالت آور باشد و بالعکس میتواند به مساله ای که...

۲۵ نظر موافقین ۶ مخالفین ۰ ۱۹ بهمن ۹۳ ، ۱۵:۲۶
سید گمنام

زمان شاه بود. داشتیم با هم تو خیابون قدم میزدیم. یه خانم بی حجاب داشت جلومون راه میرفت. فاطمه رفت جلو و بدون هیچ مقدمه ای ازش پرسید:...

۵۶ نظر موافقین ۶ مخالفین ۰ ۲۸ تیر ۹۲ ، ۱۵:۲۰
سید گمنام

یکی از روز های نسبتاً گرم بهاری است و گویی بهار هم از نفس افتاده است. برگه ای که وسایل مربوط به خرید را در آن نوشته ام، برمیدارم و برای رفتن به بازار حاضر می شوم و...

۷۰ نظر موافقین ۶ مخالفین ۰ ۲۳ خرداد ۹۲ ، ۲۳:۰۴
سید گمنام

این روز ها که هُرم گرمای تابستان بیشتر و بیشتر شده، اصل حجاب و صفحاتی شریف از قرآن هست که به سخره و استهزا گرفته شده..بین بعضی از دختر ها و مادر هایشان آزادی! اعلام شده است گویا! آدمی حیرت می کند وقتی...

۹ نظر موافقین ۷ مخالفین ۰ ۲۸ ارديبهشت ۹۲ ، ۱۹:۰۴
سید گمنام

می گفت:«باید افتخار کنی که در فضای غیر دینی طاغوت،حجابت را رعایت می کنی!»

یک کارتن کتاب مسئله حجاب استاد مطهری را خرید و...

۱۸۵ نظر موافقین ۶ مخالفین ۰ ۲۹ تیر ۹۱ ، ۱۲:۱۷
سید گمنام

با فرا رسیدن روز ولادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها، این سوال تکرار می شود که از فاطمیه تا فاطمه مسئله ی اصلی فاطمیون چه بوده است؟ آیا جز بحث...

۸۳ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰ ۲۲ ارديبهشت ۹۱ ، ۱۴:۲۷
سید گمنام

السلام علیک ایتها الصدیقه الشهیده

امشب شب بی مادر شدن است، شب بی مادری. شبی که مادر به آسمان پر می کشد؛ شب جدایی... شبی ست که علی تنها و غریب می شود، شبی که حسنین و زینب یتیم می شوند. قلب کوچک محسن اما بی مادری را تحمل نداشت...

زهرا سلام الله علیها سنگ صبور و رازدار علی بود. آن بود که علی بعد از زهرا ، درد هایش را به چاه میگفت. علی فاطمه بود و فاطمه علی... زهرا تمام هستی خود را فدای علی کرد. مگر علی علیه السلام چه کرده بود؟ مگر علی چه بود؟ مگر زهرا کیست؟ حضرت زهرایی که بانوی حجاب و اسوه یگانه زنان و سیدة النساء العالمین است را الگوی خود قرار دهیم و تفکر او را مبنای زندگی، که از حضور بدون حجاب در مقابل کوری ابا می کند.

حجاب دغدغه تاریخی و ابدی زهرا بود و زهرا سلام الله علیها یگانه بانوی عفاف ورزیدن. زهرا سلام الله علیها فقط هجده سال داشت. ولی برخی دختران ما هجده ساله یا بیشترند ولی از حجاب حیا و عفاف بویی نبرده اند، آری؛ دختر خانم بد حجاب اجتماع، با شما هستم!؟ چادر وصیت و ارثیه حیاورزی زهراست به دختران و زنان ما. حال که الگو داریم دیگر چرا مستاصل هستیم؟ کاش قدرش را بدانیم، کاش...

چگونه باید فاطمی شد؟! اگر مرد علوی باشد زن و خانوده را هم فاطمی خواهد کرد.

روزهای آخر زندگی مادر بود، زنان مدینه تصمیم گرفتند به عیادت او بروند. آن روز خانه پر از جمعیت خانم ها بود، یکی از خانم ها به نمایندگی از دیگران از فاطمه سلام الله علیها پرسید: شب را چگونه صبح کردی؟ آخر مادرمان پهلو و بازویش شکسته بود، محسنَش سقط شده بود و... مادر ولی از این درد ها آزرده نبود که از زخم زمانه می رنجید، از تنهایی علی...

فاطمه سلام الله علیها حمد و ثناى الهى را بجا آورد و به پدر خود درود فرستاد. سپس فرمود: به خدا سوگند صبح کردم در حالى که از دنیاى شما بیزارم و بغض مردان (ابوبکر و عمر و...) در دلم جاى گرفته است. از دهان به دورشان انداختم بعد از آنکه گاز گرفتمشان و از آنها بدم آمد بعد از آنکه امتحانشان کردم.
چه زشت است کندى، آنچه تندى از آن مطلوب مى‏باشد.
از شمشیر تیزى و تندى انتظار مى‏رود، حال اگر کند باشد زشت و نارواست. از مردان شما هم وفا و معاونت و همکارى انتظار مى‏رفت اما برعکس بى‏وفایى و بى‏اعتنایى دیده شد. و چه زشت است بازى بعد از جدیت و کوشش. یعنى زشت و نارواست براى مردمى که کار را با اراده و جدیت شروع کردند حال برگردند و بازیگر شوند. 
و چه زشت است کوبیدن بر سنگ خارا و چه قبیح است شکاف برداشتن سرنیزه‏ها و حیله و نیرنگ در آراء و اندیشه‏ها و لغزش در خواسته‏ها. 
یعنى کار اینها مانند مشت بر سنگ کوفتن و بالاخره نیزه به سنگ زدن که عاقبت سرنیزه شکاف برمى‏دارد و مى‏شکند و فایده نمى‏برد و زشت و قبیح است که انسان مزورانه فکر کند و در خواسته‏هاى خود راه لغزش و سقوط را دنبال کند. و مردان شما بد چیزى براى خود پیش فرستادند و آن اینکه خشم خدا را براى خود فراهم آوردند و در عذاب جهنم جاودان خواهند بود...

آری؛ امشب دیگر در خانه مادر نداریم...

بیـ... رنگـ... :

دستی هم به پهلوی ما بکش مادر..

سید گمنام

 بسم رب الرقیه...

برادر زاده ام است، نامش سیّده هستی ست، سه سال دارد. چادر دارد؛ چادرش را دوست دارد. عاشق بازیست؛ اسباب بازی های زیادی دارد. خدا را دوست دارد؛ سجاده ای زیبا دارد، ایمان دارد؛ نماز می خواند. در کیفش عکس آقا دارد؛ آقا را خیلی دوست دارد، اما بعضی از جوانان ما هنوز آقا را نمیشناسند!؟ تا میگویی آقا فلان حرف را زد، می پرسند کدام آقا؟! آخر مگر ما چند آقا داریم؟ بگذریم.. تا در جایی عکس حضرت آقا را میبیند، به طرفش میدود، دست کوچک خود را میبوسد و  میگیرد به طرف آقا. عکس را که به او میدهم دستش را میکشد رویش و به صورت خود می مالد و صلوات میفرستد. چند سوره از قرآن را حفظ کرده، میاید مینشیند کنارم و با صوت برایم می خواند. ولی بعضی از جوانان ما بلد نیستند یک آیه از قران را درست بخوانند. اذان که می گویند، می دود و وضو میگیرد. چادر و مقنعه سفیدش را سر می کند و می ایستد کنارم و با همان زبان شیرین کودکی میخواند... الله اکبر... بسم الله... نمازش که تمام می شود، دعای فرج را با صدای بلند می خواند. مهمان که می آید می دود و چادرش را سر میکند؛ او فقط سه سال دارد. با همین کودکی اش فهمیده که نباید جلوی نامحرم مو باز باشد. اما دختران جوان ما با جوانی ِ شان هنوز نفهمیده و به این درک نرسیده اند که محرم و نامحرم یعنی چه و نباید خود را برای نامحرم آرایش کنند. سیّده هستی به سن تکلیف نرسیده، اما همیشه نمازش را می خواند، اما جوانان ما که به سن تکلیف رسیده اند، در خواندن دو رکعت نماز که کار چند دقیقه است سستی می کنند. سیّده هستی حجابش را دوست دارد.

آری؛ سیّده هستی زیباست و زیبایی ها را دوست دارد. شاید او سرگشته جمال فقط نیست و کمال را با کودکی جستجو می کند، چه می دانم...

بیـ... رنگـ... :

وَإِن یَکَادُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَیُزْلِقُونَکَ

بِأَبْصَارِهِمْ لَمَّا سَمِعُوا الذِّکْرَ

وَیَقُولُونَ إِنَّهُ لَمَجْنُونٌ 

وَمَا هُوَ إِلَّا ذِکْرٌ لِّلْعَالَمِینَ. 

۳۹ نظر موافقین ۸ مخالفین ۰ ۰۳ ارديبهشت ۹۱ ، ۱۲:۵۷
سید گمنام

ایام شهادت حضرت فاطمه سلام الله علیها است ولی نه خبری از پرچم سیاه هست و نه اثری از فرهنگ فاطمی.

راستی چرا چنین است؟ در خیابان که می روی جلوی گل فروشی ها ماشین های در حال تزئین را میبینی که برای عروسی در حال آماده سازی هستند، کمی جلوتر که میروی دخترهایی را میبینی که روسری قرمز و از این قبیل رنگ های شاد بر سر گذاشته اند و با آرایشی تند و زننده خود نمایی می کنند. دیگر نمی دانند که پهلوی شکسته و صورت نیلی یعنی چه؟! نمی دانند کتک خوردن به دست نامحرم یعنی چه... راستی نامحرم یعنی چه؟! اصلا نامحرم، داریم؟؟!و نمی دانند این روز ها زهرای بتول، پاره تن و بضعه ی رسول، نماز هایش را شکسته، نشسته می خواند... نمی دانند بی مادری یعنی چه...نمی دانند روزگار "زین اب" در نبود مادر چگونه می شود.

نمی دانند علی بعد از زهرا چقدر شکسته شد...

سوالی که مطرح است؛ چرا سیما با نمایش طنز های خود ،خود را به آن راه زده و خوشحال است که بیننده دارد! آن انتظاری که ما از تلویزیون جمهوری اسلامی داریم با جهت گیری ضد فرهنگی ماهواره تفاوت جوهری دارد. به قول معروف صدا و سیمای ما را چه می شود؟! چرا نگاه زهرا، تفکر او، منش، کردار و روش او مبنای برنامه سازی بسیاری از برنامه های موجود نیست.

بگذریم، که همیشه کار ها همینطور برعکس بوده است؛ به طور مثال: شب ِقدر که می شود مردم می آیند و اعتراض می کنند که: صدای دعای جوشن کبیر را برای بیرون از مسجد پخش نکنید، شاید کسی مریض دارد، و شاید کسی نمی خواهد دعا را گوش کند و از این حرف ها...

و یا حتی پخش شدن اذان از بلندگوی مسجدها را مورد اعتراض قرار می دهند. اما وقتی عروسی های کذایی می شود صدای بزن و بکوب ِشان گوش آسمان را کَر می کند و تا می خواهی تذکری بدهی، می گویند چهار دیواری اختیاری، عروسی ست دیگر، باید شادی کرد، یک شب که هزار شب نمی شود. دیگر نمی دانند که اتفاقا بخاطر همان یک شب عذاب سختی خواهند دید!

یا مثلا همین مسئله ی چادر گذاشتن؛ به نفعشان که باشد میگویند مشکی رنگ عشق است. اما موقع چادر گذاشتن با هزار فیس و افاده میگویند این چیه دیگه، دل آدم میگیره، خیلی تیرَه ست، افسردگی گرفتیم بابا، درار اون چارقدتو، خودتو مثل مومیایی پیچوندی توش...!

راستی گفتم چادر!

تازگی ها زنان میانسال هم بی چادر شده اند و با مانتوهای لایَتَچَسبَک و آرایش های کذا به خیابانها می آیند!! عقل خود را داده اند به دست ماهواره ها و این و آن... به خیالشان به روز هستند و با کلاس!! چه نیازی ست با آرایش در کوچه و پس کوچه ها ظاهر شوید و خود را در برابر دید نامحرم به نمایش بگذارید؟ غیرت همسرتان کجا رفته؟
گفتم کوچه! ماجرای کوچه را که می دانید؟ مادر در کوچه کتک خورد و ما هم در کوچه پس کوچه ها حیا و عفت را می خوریم و... چرا به خود نمی آییم؟ چرا خود را به آن راه زده ایم؟ اگر امام زمان بیاید، با همین سر و وضع تو را ببیند، چه جوابی داری که به او بدهی؟  میخواهی بگویی امام زمان، یک لحظه صبر کن برم چادر سر کنم بیام؟ آن وقت عقاید پوسیده ات را چه خواهی کرد؟ اگر بیاید و بخواهد محتوای تلفن همراهت را نگاهی بیندازد، چه خواهی گفت؟ با همین عکس ها، فیلم ها و آهنگ های مبتذل که در حافظه ی تلفن همراه خود بایگانی نموده ایم، حالا اصرار هم داریم که امام زمان چرا نمیای؟!!
کجا بیاید؟ به این خیابانها؟ چرا بیاید؟ بخاطر محتوای تلفن همراهمان و گناه هایی که میکنیم؟ به قول آوینی، در جمهوری اسلامی همه آزادند الّا حزب اللهی ها!پروانه و جواز کسب این همه گناه را از که می گیریم؟

کجا بودیم، آری در مدینه بودیم، کوچه بنی هاشم؛ مادر با دستان کبود و نیلی دستاس را می گرداند ولی دست های بسیاری از زنان جامعه ی ما بر گناه می چرخد...ما که این همه ادعای مسلمانی داریم فرهنگ فاطمی ِ ما چقدر فربه شده است این روزهای فاطمیه؟!

پس حَوِّل حالنای ما احسن الحال نگشته است هنوز...

بیـ... رنگـ... :

بیت الاحزان فاطمه سلام الله علیها،

قبله ی رنج آدمیست.

"شهید سیّد مرتضی آوینی"

۸۹ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰ ۳۰ فروردين ۹۱ ، ۱۷:۰۵
سید گمنام

در جواب سوال یکی از کاربران که از باب لطف نظری گذاشته بود برآن شدم تا قدری دقیق تر آن سوال و جواب را بشکافم تا حقیقت چون روز و آفتاب عالم تاب عیان شود.

در آن مطلب بحث بر سر حجاب و لباس برتر بود، ولی ایشان حجاب و لباس برتر را تقوی معنا نموده بودند نه چادر.

در حالیکه این مغالطه منجر به دور است، پس لباس برتری که ایشان می فرمایند چیست؟

ایشان معنای تقوی را قوی بودن گرفته بودند.

آیا "تقوی قوی بودنه" در کدامین فرهنگ لغت چنین معنایی شده؟ ما را هم رفرنس دهید...چه کسی گفته تقوا مثبت است و پرهیزکاری منفی؟ آیا مشکل ما فقط در بند لفظ گرفتار شدن است؟؟ آیا این تقسیم بندی صحیح و صواب است؟

عزیز من چه تقوا بگویی اش چه پرهیزکاری، قصه کچل حسن و حسن کچل است. پس قدری واقع گرا باشیم و همچو کبک سر خود را در برف غفلت و بی تفاوتی فرو نکنیم. عزیز من شما با این مغالطه سعی در مشتبه کردن امر دارید .چه تقوا و چه پرهیز کاری چه ربطی به پنهان بودن ودر اجتماع بودن بنده وشما دارد.

چادر گذاشتن لزوما به معنای متقی  بودن نیست، زیرا ممکن است کسی چادر بگذارد ولی تبرج (خودنمایی)نماید واین خلاف قرآن است پس اصل اول آنست که تبرج نشود .نکته بعدی این است که بهترین راه دوری از تبرج در اجتماع چیست؟آیا غیر از چادر راه بهتری هست؟

خانم متعبدی آمد نزد یکی از معصومین و گفت من نمی خواهم ازدواج کنم ،آن بزرگوار فرمود اگر ازدواج خوب نبود مادر ما زهرا سلام الله علیها ازدواج نمی کرد.

حال که ائمه علیهم السلام برای یافتن صحت و سقم امری خود را با مادرشان می سنجند چرا ماچنین نکنیم و درمسائل دینی بجای تاسی ازاین بزرگواران برای راحتی وفرار از شریعت حقیقی  به بافته ها و یافته های خود بسنده کنیم.

عزیز من حضرت زهراسلام الله علیها در اجتماع بود یا نبود ؟ قطعا تایید می فرمایید که ایشان در اجتماع حضوری جدی داشت، زیرا نمونه اش خطبه تاریخی و غرای  ایشان در مسجد شهر بود که دشمن و دوست بر عظمت آن مذعنند.

پس ایشان هم در اجتماع حضور داشتند وهم چادر بر سر داشتند وهم تقوا داشتند وهم در برابر گناهان پرهیزکاربودند. نشود که با بازی الفاظ ،حقیقت را قلب به ناحق کرده وخود خرسند و خوشحال باشیم که حقیقت را یافته ایم.

برترین الگو را باید از معصومین گرفت، زهراسچادر داشت و اگر اسلوبی در مشی اجتماعی و دینی خود برتر از چادر می یافت ای عزیز آن را بر می گزید.به تعبیر امام، ما موظف به انجام تکلیفیم نه حصول نتیجه.

نگویی که روشن نشدم ،نفهمیدم ،نگرفتم ،قانع نشدم. من تمام شقوق بحث را روشن نمودم .

حجت تمام.

۶ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰ ۱۸ بهمن ۹۰ ، ۲۱:۳۷
سید گمنام

دوستداران من بدانید که:برترین لباس،لباس تقوی است

و من بهترین فرم برای برترین لباسم

من، تنها ترین فرم پوشش نیستم ولی کامل ترینم

من، آرایه ای ندارم ولی زینت بخش ترینم

من، در این سراشیبی بی هویتی، پرچم هویتم

من، نماد فرهنگ ارزشی دین برترم

من، منت و افتخاری هستم بر دوستدارانم

من، یک دنیا نورم، برای برگزیدگان، نورانی ترینم

من؛ یک چادرم!

من،

یک چادرم ..

بیـ... رنگـ... :
واقعا از او انتظار نداشتم. وقتی از دفتر مدرسه مرا خواستند و گفتند احمد این کار را کرده، داشتم شاخ در می آوردم! او بچه بدی نبود؛به مسائل مذهبی علاقه نشان می داد.

با ناراحتی رفتم سراغش و پرسیدم :«کلاس قرآن را چرا به هم ریختی؟» گفت:«اگر قرار است یک زن با سر برهنه بیاید و قرآن درس بدهد، نیاید بهتر است! این ها دروغ می گویند؛ اهل قرآن نیستند.»*

* غربت سبز، ص ۹۲، شهید احمد یزدی

۳۶ نظر موافقین ۷ مخالفین ۰ ۱۷ بهمن ۹۰ ، ۱۵:۵۹
سید گمنام