بی رنگی

اگر مقصد پرواز است؛ قفس ویران بهتر، پرستویی که مقصد را در کوچ می‌یابد، از ویرانی لانه‌اش نمی‌هراسد...
 ا

حلقوم ها را می‌توان برید، اما فریادها را هرگز؛ فریادی که از حلقوم بریده برمی‌آید، جاودانه می‌ماند... «شهید سیّد مرتضی آوینی»



بی رنگی

خیلی ها اهل هنر بودند
اما؛
هنر انقلاب اسلامی را،
تو با قلمت معنا کردی...

دریـــــــچــــــــه

تو عشقي و تو را عشق است

روايت كن فتح آخر را..

آويني، آواي دين بود، در دنياي دون...

او را از آستين خالي ِ دست راستش خواهي شناخت، چهره ي ريز نقش و خنده هاي دلنشينش نشانه بهتريست، مواظب باش، آن همه متواضع است، كه او را در ميان همراهانش گم ميكني، اگر كسي او را نمي شناخت، هرگز باور نمي كرد كه با فرمانده لشكر امام حسين رو به روست...

مصطفاي خوبي ها..

قلمم می هراسد، ناگاه از رفتار باز می ماند.. چون رازی در پس آن نوک سیاهش در درون دارد، حاجی نمی دانم که بگویم این تو بودی که به شهادت آبرو بخشیدی، یا شهادت بود که با تو آبرومند شد...

حاجی قلب همه بچه ها رو ربوده بود...حاجی برای بسیجیهاش بی تاب بود و بسیجیها هم برا حاجی...

روشن فدایی ولایت و عاشق نور بود نه ظلمت جهل..

كدامين سو را نظاره مي كني؟

صيادي كه صددام در پي اش بود..

ای لشکر صاحب الزمان... چه آمادگی اي داری تو !

مردان آهنین! آری؛به واقع آهنین بودند کالجبل الراسخ...


˜Ï Ìãáå åÇí ÔåíÏ Âæíäí

˜Ï Ìãáå åÇí ÔåíÏ Âæíäí

Instagram


رنگ، تعلق است و بی‌رنگی در نفی تعلقات. اگر بهار ریشه در زمستان دارد
و بذر حیات در دل برف است که پرورش می‌یابد، یعنی مرگ آغاز حیاتی دیگر است و راه حیات طیبه اخروی از قلل سپید و پربرف پیری می‌گذرد. «موتوا قبل ان تموتوا» یعنی منتظر منشین که مرگت در رسد؛ مرگ را دریاب؛ پیر شو پیش از آنکه پیر شوی،
و پیری بی‌رنگی است.
***
مــا، اهل ولایــت هستیم
و همه چیـزمان؛ در گـرو ِهمیـن
اهلیت است.
«شهید سیّد مرتضی آوینی»


تـو می آیی
شهیـدان نیز بـاز می گردند،
و آویـنـی روایــت می کند؛
فـتـح نـهـایـی را..

حـــديـــث هــفـــتــه

امام على علیه السلام فرمودند:

اَلْمُؤْمِنُ حَيىٌّ غَنىُّ مُوقِرٌ تَقىٌّ؛

«مؤمن، با حيا، بى ‏نياز، با وقار و پرهيزگار است.»

[عیون الحکم و المواعظ(لیثی) ص 55 ، ح 1425]


«آرشيو احاديث»

مـعــرفــی کــتــاب

نام کتاب: یادت باشد...

نویسنده: رسول ملاحسنی

تعداد صفحات: 378 

***

کتاب «یادت باشد» عاشقانه‌ترین کتاب شهدای مدافع حرم برای شهید پاییزی دفاع از حریم عقیله عقلا زینب‌کبری است که در پاییز سال 89 به کربلا رفت، در پاییز سال 91 عقد کرد، در پاییز سال 92 ازدواج کرد و نهایتاً در پاییز سال 94 به شهادت رسید!

طراحی جذاب جلد این کتاب گویای همین غربت همسرانه از جنس پاییز است که کتاب«یادت باشد» را بیش از هر چیزی به کتابی سراسر عشق و محبت و دلدادگی بدل کرده است، عشقی که شاید در زندگی زمینی به جدایی رسیده باشد اما این تعلق خاطرها هیچ‌گاه کهنه نمی‌شود.

کتاب «یادت باشد» استعاره‌ای از تمام یادت باشدهای همسران شهدای مدافع حرم است که در لحظات وداع تقدیم گام‌های راسخ این مردان از خودگذشته کردند، یادت باشد از همان جمله معروف شهید حمید سیاهکالی‌مرادی روز قبل از اعزام به سوریه آغاز می‌شود که خطاب به همسرش گفت: «دلم را لرزاندی اما ایمانم را نمی‌توانی بلرزانی!»، یادت باشد قصه رباب‌های سرزمین ماست که زینب گونه صبوری پیشه کرده‌اند و پرچم پاسداری از حریم حرمت این زندگی عاشقانه را به دوش می‌کشند.

در متن پشت جلد کتاب«یادت باشد» این گونه آمده است:

سر سفره که نشست گفت: «آخرین صبحونه رو با من نمی‌خوری؟!»؛ با بغض گفتم: «چرا این طور میگی؟ مگه اولین باره میری مأموریت؟!»؛ گفت: «کاش می‌شـد صداتو ضبط می‌کردم با خودم می‌بردم که دلم کمتر تنگت بشه». گفتم: «قرار گذاشتیم هر کجا که تونستی زنگ بزنی، من هر روز منتظر تماست می‌مونم منو بی خبر نذار».

با هر جان کندنی که بود برایش قرآن گرفتم تا راهیش کنم، لحظه آخر به حمید گفتم: «حمید تو رو به همون حضرت زینب(س) هرکجا تونستی تماس بگیر». گفت: «جور باشه حتماً بهت زنگ می‌زنم، فقط یه چیزی، از سوریه که تماس گرفتم چطوری بگم دوستت دارم؟ اونجا بقیه هم کنارم هستن، اگه صدای منو بشنون از خجالت آب میشم»؛ به حمید گفتم: «پشت گوشی به جای دوستت دارم بگو یادت باشه! من منظورت رو می‌فهمم». از پیشنهادم خوشش آمده بود، پله‌ها را که پایین می‌رفت برایم دست تکان می‌داد و با همان صدای دلنشینش چندباری بلند بلند گفت: «یادت باشه! یادت باشه!» لبخندی زدم و گفتم:«یادم هست! یادم هست!».

کتاب یادت باشد، کتابی که با روایتی ساده لب را می‌خنداند و چشم را می‌گریاند تا همه یادمان باشد این اشک‌ها و لبخندها، این آرامش امروز را مدیون رشادت شهدای مدافع حرم و صبر زینی همسرانشان هستیم.


«آرشيو معرفي كتاب»

۱۲ مطلب با موضوع «پـروانـه بی پـروای عـشـق» ثبت شده است

درد فراق نه آن می کند که بتوان گفت...

چیست که قلم ها در نوشتن از سید شهیدان اهل قلم حیرانند؟! چرا حیرت در جمیع آثار او موج می زند؟ آوینی که بود؟ آوینی نه بچه شهر ری، که متولد ...

۲۷ نظر موافقین ۷ مخالفین ۰ ۱۹ فروردين ۹۴ ، ۲۲:۴۶
سید گمنام

همین چند روز پیش بود...

/عصر ِ جمعه/بهشت زهرا / قطعه 29/

دل در دلم نبود، آخر این اولین دیدارمان بود... گفت:

۳۷ نظر موافقین ۱۲ مخالفین ۰ ۲۲ آبان ۹۳ ، ۱۵:۲۰
سید گمنام

خیلی ها اهل هنر بودند

اما؛

هنر انقلاب اسلامی را،

تو با قلمت معنا کردی...

بیـ... رنگـ... :

بخوان مرا..

۴۵ نظر موافقین ۱۶ مخالفین ۰ ۱۹ فروردين ۹۳ ، ۲۳:۱۹
سید گمنام

بعد از دهمین جشنواره فیلم فجر، یک روز که به دفترمان آمده بود گفت: «جایتان خالی بود که ببینید دیشب روشنفکر ها و دانشجویان هنر چه بلایی سر من آوردند!»

در آنجا سمیناری بوده برای بررسی سینمای بعد از انقلاب، آقای آوینی هم یکی از سخنرانان بوده است. میگفت:«سخنرانان دیگر همان چیزها را گفتند که اغلب در مجله ها نوشته میشود، طوری که یکی از استادان و کارگردانان مشهور سینما چهل صفحه مطلب خواند که حتی یک جمله اش هم مال خودش نبود، بلکه همه مال خارجی ها بود؛ یا ترجمه شده بود و یا هنوز ترجمه نشده بود، ولی من منابعشان را می دانستم! از همه بدتر، قبل از من یک جوان شهرستانی و در لباس ما حزب اللهی ها حرف میزد. آنقدر خودش را در مقابل سینما و سینماگران باخته بود و آن چنان ذلیلانه حرف میزد که دلم میخواست زیر صندلی پنهان شوم و یا گوش هایم را بگیرم که نشنوم. نوبت من که رسید و با تعریف و تمجید هایی که مجری برنامه از من کرد، لابد همه منتظر بودند من بروم بنا بر آداب روشنفکری سخنانی چند در مدح سینمای ایران و سینماگرانش بگویم و برای حفظ پرستیژ، چیز هایی بگویم که با مشهورات و مقبولات جوامع روشنفکری مخالفتی نداشته باشد! اما من فریب این تعریف و تمجید ها را نخوردم، بلکه حرف خودم را زدم. جماعت نتوانستند تحمل کنند و برآشفته شدند که چرا کسی خلاف آن ها سخن می گوید! شلوغ می کردند، اجازه ی سخن گفتن به من نمی دادند و حتی از توهین و حرف های مخالف با شئون اخلاقی هم نسبت به من خودداری نمی کردند. کار تا آنجا بالا گرفت که یک نفر بلند شد و از سر مزاح گفت: اصلا بریزیم آقای آوینی را بزنیم!»

*به روایت محسن مؤمنی

از کتاب: تکرار یک تنهایی

بیـ... رنگـ... :

باید که عمر قرن هایی سر بیاید

تا مثل یک آوینی دیگر بیاید

آزاده بود و عزم سرخ کربلا کرد

آزاده بود و مرتضی را مرتضی کرد.

حـاشیـ ـه؛

چقدر این روز ها جای تو خالیست سید..

۸۲ نظر موافقین ۱۶ مخالفین ۰ ۲۳ بهمن ۹۲ ، ۲۳:۵۵
سید گمنام

آوینی؛

آوای دین بود،

در دنیای دون..

بیـ... رنگـ..:

ای قریب قرب؛

در این روزگار غریب،

مگذار که بعید باشیم از قنوت امن یجیب...

۳۳ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۱۹ فروردين ۹۲ ، ۲۲:۵۸
سید گمنام

گرچه "زندگی زیباست، اما شهادت از آن زیباتر است" دیگر از اسپیکر های شما پخش نمی شود، اما ضرب آهنگ های روایت فتح  ِ سیّد ِ شهید، همه ی ما را به بلندای آسمان شهدا عروج می دهد...

همین آهنگ و ضرب آهنگ بود که سیّد مرتضی را به خاک های گرم جنوب می کشاند.

ضرب آهنگی که خواب و خوراک را از این سیّد ِ مظلوم گرفته بود و دغدغه ای که سبب شده بود تا او زن و فرزند را بدرود گوید.

آری این نوا به قدری تامل برانگیز و تاثیر گذار است که گویی ناقوس دنگ را بر تارَک روح و جان انسان فرو میکوبد. دستان خود را قدری جلو می برم و ولوم اسپیکر را قدری زیاد میکنم، هر چه وسعت صدا بیشتر می گردد، حجم حیرت و تامل نیز افزون میگردد.

واقعا آوینی از خاک های گرم فکه چه می خواست و از رمل های شرهانی چه سوالی داشت؟و با دوربین خود چه می گفت؟ و با عینک خود به چه مناظری نظر می انداخت؟ آوینی واقعا در حسینیه ی همّت به دنبال چه بود، که ما اصلا به دنبالش نیستیم و در دوکوهه به چه می اندیشید که ما به آن نمی اندیشیم؟و در شلمچه و طلائیه چه ها میدید و از شهدا چه ها می خواست؟که ما چنان نمی اندیشیم،و نمیبینیم و نمیخواهیم!

غفلت بیت الغزل انسان های عصر مدرن است و آوینی ویرانگر غفلت انسان مدرن و دشمن سر سخت غلبه ی تفکر ماشین بر انسان بود. آوینی به دنبال تعالی روح بود و این تعالی را ولو در بشاگرد و یا در پس خاکریز ها و یا از پیرمرد های بسیجی محققانه جستجو می کرد. تعالی ای که شاید مسئله ی انسان مدرن نبود، دوچندان مسئله ی اصلی آوینی بود.

اگر چه آوینی در سال های جنگ از بعثت دوباره ی انسان سخن میگفت، و عرصه ی جنگ را عرصه ی بروز کرامت های ذاتی انسان می شمرد، ولی گوییا پس از جنگ این روند و خط سیر دچار وقفه و نقصان شده است.

ضرب آهنگ ها را می شنوی؟

جان انسان را تکان می دهد این آهنگ،

و نفس ها را به شماره می اندازد. چنان که تفکرات سیدمرتضی در جمیع مسائل انقلاب اسلامی با سایرین تفاوت های بنیادین داشت و جان انسان را به تفکر و تعمق و تامل وا می دارد.

والسلام

۷۵ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۴ تیر ۹۱ ، ۱۸:۰۱
سید گمنام

شهادت مرگ نیست،بی مرگی است.

شهیدان به دردبخور ترین موجودات خاکی هستند. هرکه بیشتر به درد بخورد، به او درد بیشتری میدهند...

اگر کسانی نبودند که بتوانند شهید شوند، هیچ سنگی بر سنگی بند نمیشد...و هرکس که نتواند در پای حرف دین خود بمیرد، در حقیقت، بی دین است!

شهید پرده ی شهود را به کناری میزند تا آشکارا شهادت دهد: به هر چیز که باید گفته و دیده شود!

شهادت غیرت است. دین، شهادت را به دنیا آورد، تا بی غیرتی فرصت نیاورد که جهان را، پر بلا کند!

دین، محمد صلی الله علیه و آله است؛ و شهادت، حسین علیه السلام. «حسین منی، و انا من حسین»

شهادت، سرخ است. این سرخی، لهجه ی خونین سربریدگی و دل بریدگی و به راه افتادگی است؛ قنوتی عاشقانه با دلی موج خیز، در دستانی فرا گرفته؛ سفری خیزرانی با درک خون؛ افشای عاشورا، و انتشار کربلا.*

اگر شهادت نبود، (مشهد)خراب میشد.

اگر شهادت نبود، آینه ی شهود، ترک بر میداشت؛

اگر شهادت نبود، تشهد به جایی نمیرسید...

اگر شهادت نبود، دین خانه نشین میشد.

اگر شهادت نبود، هیچ کس غیرت نداشت!

اگر شهادت نبود، انقلاب را،شهادت،انقلاب کرد.

اگر کبریت احمر شهادت نبود، تکلیف مرد و نامرد را چه کسی روشن میکرد؟!

اگر شهادت نبود، انقلاب نبود...

...و اینک ماییم، در حضور شهیدان.

پنجره ی انسان، دیدگاه و نگاه اوست.

بدون پنجره ای روشن و باز، روبه روی خدا، نمیتوان، حرفی روشن و حنجره ای گویا، رو به مردم داشت.

راستی! ما چه میخواهیم بگوییم و بکنیم؟!

آیا این، درست، همان چیزی است که قادریم با تمامی استعداد و توان خویش از پنجره ی رو به خدا، که شهیدان برایمان گشوده اند،دریافت کنیم؟!

راستی!

اگر شهادت نبود...

* ابوالقاسم حسینجانی

بیـ... رنگـ... :

شهادت تنها مزد خوبان است...

"شهید سیّد مرتضی آوینی"

۸۳ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۷ ارديبهشت ۹۱ ، ۲۱:۴۸
سید گمنام

سلام راوی مجنون،سلام راوی خون

نگاه کن! که نگاهت غزل غزل مضمون

تو در مسیر خدا در میان خوف و رجا

نشسته روی لبانت تبسمی محزون

به اعتقاد تو سیاره رنج می خواهد

جهان چه فایده لبریز باشد از قارون

جهان برای تو زندان،برای تو انگور

جهان دسیسهء هارون و نقشهء مآمون

درون من برهوتی است از حقیقت دور

از این سراب مجازی مرا ببر بیرون

چگونه طاقت ماندن؟ مرا ببر با خود

از این زمانه به فردای دیگری ،اکنون

نگاه کن! که نگاهت روایت فتح است

سپاه چشم تو کرده است فکه را مجنون

به سمت عشق پریدی خدانگهدارت

تو مرتضایی و دستان مرتضی یارت...

                                                                                                  "سید حمید رضا برقعی"

 

"هو الشهید"

شهید سیّد مرتضی آوینی تبلور نگاه عمیق حزب الله بود، قلمی داشت که نوشتارش از باطن خود ساخته او می ترواید، از کوزه برون همان تراود که در اوست...

نگاه سیّد عمق معنا را می شکافت و ما را به لایه های فرهنگ حسینی و عاشورایی هشت سال دفاع مقدس می برد.

تفکر آوینی میان روشنفکران و منوّر الفکران خریداری نداشت و ندارد و هنوز خیلی ها با دیدگاه های او در تضادند ولی فعلا به پستوهای عافیت خزیده اند.

آوینی سر صلح با تفکر غرب نداشت، آوینی انقلاب اسلامی را از وجود و رهنمودهای امام مکیده بود.

آوینی انقلاب و افق های دور و دراز آنرا با تمام وجود ادراک می کرد و تلاش داشت تا ما را هم از این قبرستان سخیف عادات تعالی بخشد، اما چه می شود که ما را یارای صعود و عروج نبود...

آوینی صدای خفه شده حزب الله در گلوی بسیجی ها بود که با شهادتش ترکید و شعاعی از نور را به منصه ظهور در آورد.

آوینی اهل خود سازی بود و دنیا را جیفه می انگاشت و هرگز برای آن تلاش مجدانه نمی کرد. آوینی رها از قیودات خود تراشیده عصر ما بود.

آن روزها خیلی ها بر سر نبود سیّد دعوا داشتند، حالا را نبینید که خیلی ها...

آوینی اهل ادا نبود، آنچه می گفت بود و آنچه نبود را نمی نگاشت. در یک کلمه دیگری را نمی فریفت.

او انقلاب را منبعث از حقایق عالم معنا و جهد پیامبر گونه امام می دانست. آوینی گفتمان انقلاب را با جنگ هشت ساله گره زد و از آن میان روایت فتح رویید.

دکلمه های آوینی در حکم دمیدن، در جان دفاع مقدس فراموش شده بود.

آوینی دغدغه ناسیونالیسم نداشت و تا بوسنی می رفت که شاید با قلمش یا دوربینش، اسلام را یاری دهد...

دنیای غریبی است، زیرا چرخ روزگار آنان را که سری دارند که بر تنشان می ارزد و نفسی دارند که محیی سایر نفوس است ،به نرمی باد و سبکی نسیم از میان بر می دارد تا شاید از عدم فیزیکی او به آن تفکر عظیمی که در وجودش بود پی ببریم...

مرگ برای آوینی شکلات نبود و گمان مبر که او عاشق عدم شدن بود، خیر، آوینی آرزوی فنای در حق و عروج تا او را در دل داشت او کاهل و سست نبود با جهدی بی مانند برای انقلاب کار می کرد، نریشن ها را شبانه می نوشت آنگاه که همه خواب بودند نه خواب ظاهری بلکه خواب فکری مردم عصر...

آوینی بهانه ای برای به خود آمدن است. و نیز نمونه ای است که از جان برای انقلاب اسلامی مایه می گذاشت و چنین بود که مدال سیادت بر اهل قلم را از محضر رهبر انقلاب گرفت و چه سعادتی بالاتر از آن که رهبر انقلاب و امامش بر سر تشییع اش حاضر شود...

حـاشیـ ـه؛

+ ای سیّد مرتضی؛

ای آنکه بر کرانۀ ازلی و ابدی وجود بر نشسته ای،

دستی برار و ما قبرستان نشینان عادات سخیف را نیز، از این منجلاب بیرون کش.

+ سلام  ِ ما را به مادرت فاطمه ی زهرا برسان.

+ میدانم دیشب آمده و نوشته ام را خوانده ای سیّد...

 

بیـ... رنگـ... :

خاک محتاج زمستان است تا پذیرای بهار شود

و جان محتاج صوم است تا خورشید عشق از افق جان طلوع کند

و درخت دل به شکوفه بنشیند و این بهار درون است.

"سیّد مرتضی"

 

.:تقدیم به روح بلند و آسمانیَت:.

۷۷ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۲۰ فروردين ۹۱ ، ۱۸:۳۱
سید گمنام

مادر سیّد شهیدان اهل قلم به لقاءالله پیوست.فراغ تمام شد...
بالاخره به وصال ِ سیّد مرتضایش رسید!

بیـ... رنگـ... :

خوشا به حالت مادر... برای همیشه رفتی پیش سیّد مرتضایت.

سلام ما را هم به آقا سیّد مرتضی برسان...

 

۳۶ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۰۳ اسفند ۹۰ ، ۱۹:۰۶
سید گمنام

غروب سر رسیده است و تا شب،تا پایان انتظار،فاصله ای نیست،گوش کن!

صدای تپش مشتاقانه قلب هایشان را میشنوی؟

خواهران،برادران،این قلب تاریخ است که در سینه ی شما می تپد...

حزب الله اهل ولایت است و اهل ولایت بودن دشوار است،پایمردی می خواهد و وفاداری.

...اکنون وعده خداوند تحقق یافته است و قومی را مبعوث ساخته که محبوب او هستند و او نیز محبوب آنهاست و چه چیزی خوش تر از ملامتی که در راه محبوب کِشند؟

امشب سکوت شب راز دارِ دعاهایی است که تا عرش صعود می یابند و زمین را به آسمان متصل می کنند.

ای نخل ها! ای رود ها! ای نسیم!

ای آنان که با نظام تسبیحی عالم وجود در پیوندید،با ما که این پیوند نداریم که تقدیر چیست و قضای الهی بر چه گذشته است.

هزارها سال از هبوط انسان می گذرد و در این پهنه ی تاریخ که صحنه گذار از باطل به سوی حق است چه ظلمها که نرفته است و چه خونهایی مطهر که بر زمین نریخته است.پروردگارا تو در جواب فرشتگان فرمودی(انی اعلم ما لا تعلمون)

(من چیزی میدانم که شما نمی دانید) پروردگارا،چگونه تو را شکر گوییم که ما را در این عصر که پهنه تفسیر این آیت ربانی است به گذرگاه زمان کشانده ای؟

شور و اشتیاق بچه ها قابل توصیف نیست.آنان با آنچنان شوق و شوری به صحنه های مقدم نبرد می شتابند که گویی نه ظاهر،که باطن را می بینند،اگرنه ظاهر جنگ که زیبا نیست،آنها دل به حق خویش دارند و چهره های شادابشان حکایت از عمق آگاهیشان دارد.آنان زمان خود را به خوبی می شناسند و رسالت خود را به روشنی دریافته اند.آنها بچه های محله های من و تو هستند؛

همانهایی که در مسجد و بازار و اینجا و آنجا می بینی. آن یکی کاسب بازار است، دیگری دانشجوست و این سومی روستایی پاک طینتی که با خود طبیعت را،صدای آب روان را ،نسیم پاک کوهستانها را در بقچه ای بسته است و می آورد...

همه چیز ساده و صمیمی در جریان بود و اگر چشمی ناآشنا به این صحنه ها مینگریست می پنداشت که قافله مرگ هزار ها سال از این بچه ها فاصله گرفته است،یا اگر زبانی ناآشنا می خواست به توصیف حالات این بچه ها بپردازد می گفت آنها مرگ را به بازی گرفته اند.

بسیجی عاشق کربلاست و کربلا را تو مپندار که شهری است در میان شهرها و نامی در میان نامها،نه کربلا حرم حق است و هیچ کس را جز یاران امام حسین (ع) راهی به سوی حقیقت نیست...

کربلا! ما را نیز در خیل کربلائیان بپذیر،ما می آییم تا بر خاک تو بوسه زنیم و آنگاه روانه ی دیار قدس شویم..

« شهید سیّد مرتضی آوینی »

 

بیـ... رنگـ...:

بسیجی‌ها دل باخته حقند؛

 و ما دلباخته بسیجی‌ها هستیم،

آنها سربازان امام زمان (عج) و پیوستگان به او هستند...

« شهید سیّد مرتضی آوینی »

۳۴ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۱۱ بهمن ۹۰ ، ۱۷:۲۷
سید گمنام

نام کتاب: مرتضی آیینه زندگی ام بود.
"گفتگو با مریم امینی"
پدید آورنده : هدایت الله بهبودی ، مرتضی سرهنگی
انتشارات : سوره مهر
قیمت: 8000ریال
***

جلد دوم از مجموعه «بانوى ماه» به گفتگو با همسر شهید«سید مرتضى آوینى» اختصاص دارد که در اسفند ماه 1376 در تهران ‏صورت گرفته است. ماجراى آشنایى و ازدواج «مریم امینى» با شهید آوینى، محیط خانواده و رفتار شهید با همسر و فرزندان، عقاید و نظرات هنرى، اجتماعى و فلسفى و دینى آوینى و ویژگیهاى وى و نحوه شهادت ‏ایشان، موضوعات مطرح شده در این گفتگو است.
در پایان کتاب نیز زندگى نامه مختصرى از شهید آوینى ارائه شده است. این کتاب از مجموعه بانوی ماه 2 که گفتگو با همسران سرداران شهید است منتشر شده است.

"خرید پستی کتاب مرتضی آیینه زندگی ام بود."

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۱ ارديبهشت ۸۹ ، ۱۹:۱۳
سید گمنام

«نوای روایت فتح»

"ضرب آهنگ"

حجم: 582 کیلوبایت

دریافت نوا

دریافت کد این نوا برای وبلاگ :


«خرمشهر، شقایقی خون رنگ است»

"شهید سیّد مرتضی آوینی"

دریافت نوا

حجم: 570 کیلوبایت

دریافت کد این نوا برای وبلاگ :


«شیطان حکومت خویش را بر ترس ها و ضعف ها..»

"شهید سیّد مرتضی آوینی"

حجم: 214

دریافت نوا

دریافت کد این نوا برای وبلاگ :


 «غروب نزدیک می شود و تو گویی تقدیر زمین...»

"شهید سیّد مرتضی آوینی"

حجم: 194 کیلوبایت

دریافت نوا

دریافت کد این نوا برای وبلاگ :


«بعضی از بچه ها گوشه‌ی خلوتی یافته اند»

"شهید سیّد مرتضی آوینی"

حجم: 117 کیلوبایت

دریافت نوا

دریافت کد این نوا برای وبلاگ :


«آیا می خواهی سربازان لشگر رسول الله را بشناسی؟»

"شهید سیّد مرتضی آوینی"

حجم: 130 کیلوبایت

دریافت نوا

دریافت کد این نوا برای وبلاگ :


«ما وارث انبیاء هستیم..»

"شهید سید مرتضی آوینی"

حجم: 359کیلوبایت

دریافت نوا

دریافت کد این نوا برای وبلاگ :


«وقتی از این کانال ها که سنگر های دشمن را به یکدیگر پیوند داده است...»

"شهید سید مرتضی آوینی"

حجم: 1.12 مگابایت

دریافت نوا

دریافت کد این نوا برای وبلاگ :


 «در منتها الیه اروند رود..»

 "شهید سیّد مرتضی آوینی"

حجم: 183 کیلوبایت

دریافت نوا

دریافت کد این نوا برای وبلاگ :


«اینجاست آن مدرسه ای که تلمیذ های مکتب ولایت را به خود می خواند..»

"شهید سیّد مرتضی آوینی"

حجم: 881 کیلوبایت

دریافت نوا

دریافت کد این نوا برای وبلاگ :


«اگر شهید نباشد..»

"شهید سیّد مرتضی آوینی"

حجم: 701 کیلوبایت

دریافت نوا

دریافت کد این نوا برای وبلاگ :


«اگر آفاق وسیع دل های ما، از آفتاب بی غروب توکل نور و گرما نمی گرفت»

"شهید سیّد مرتضی آوینی"

حجم: 282 کیلوبایت

دریافت نوا

دریافت کد این نوا برای وبلاگ :


«ای دوکوهه، تو را با خدا چه عهدی بود»

"شهید سیّد مرتضی آوینی"

حجم: 486 کیلوبایت

دریافت نوا

دریافت کد این نوا برای وبلاگ:


«شهادت پایان نیست، آغاز است»

"شهید سیّد مرتضی آوینی"

حجم: 408کیلوبایت

دریافت نوا

دریافت کد این نوا برای وبلاگ:


«ای شقایق های آتش گرفته»

"شهید سیّد مرتضی آوینی"

حجم: 1.25 مگابایت

دریافت نوا

دریافت کد این نوا برای وبلاگ:


«رنگ تعلق است و بی رنگی در نفی تعلقات»

"شهید سیّد مرتضی آوینی"

حجم:562 کیلوبایت

دریافت نوا

دریافت کد این نوا برای وبلاگ :

۵ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۲ فروردين ۸۹ ، ۲۰:۳۱
سید گمنام