بی رنگی

اگر مقصد پرواز است؛ قفس ویران بهتر، پرستویی که مقصد را در کوچ می‌یابد، از ویرانی لانه‌اش نمی‌هراسد...
 ا

حلقوم ها را می‌توان برید، اما فریادها را هرگز؛ فریادی که از حلقوم بریده برمی‌آید، جاودانه می‌ماند... «شهید سیّد مرتضی آوینی»



بی رنگی

خیلی ها اهل هنر بودند
اما؛
هنر انقلاب اسلامی را،
تو با قلمت معنا کردی...

دریـــــــچــــــــه

تو عشقي و تو را عشق است

روايت كن فتح آخر را..

آويني، آواي دين بود، در دنياي دون...

او را از آستين خالي ِ دست راستش خواهي شناخت، چهره ي ريز نقش و خنده هاي دلنشينش نشانه بهتريست، مواظب باش، آن همه متواضع است، كه او را در ميان همراهانش گم ميكني، اگر كسي او را نمي شناخت، هرگز باور نمي كرد كه با فرمانده لشكر امام حسين رو به روست...

مصطفاي خوبي ها..

قلمم می هراسد، ناگاه از رفتار باز می ماند.. چون رازی در پس آن نوک سیاهش در درون دارد، حاجی نمی دانم که بگویم این تو بودی که به شهادت آبرو بخشیدی، یا شهادت بود که با تو آبرومند شد...

حاجی قلب همه بچه ها رو ربوده بود...حاجی برای بسیجیهاش بی تاب بود و بسیجیها هم برا حاجی...

روشن فدایی ولایت و عاشق نور بود نه ظلمت جهل..

كدامين سو را نظاره مي كني؟

صيادي كه صددام در پي اش بود..

ای لشکر صاحب الزمان... چه آمادگی اي داری تو !

مردان آهنین! آری؛به واقع آهنین بودند کالجبل الراسخ...


˜Ï Ìãáå åÇí ÔåíÏ Âæíäí

˜Ï Ìãáå åÇí ÔåíÏ Âæíäí

Instagram


رنگ، تعلق است و بی‌رنگی در نفی تعلقات. اگر بهار ریشه در زمستان دارد
و بذر حیات در دل برف است که پرورش می‌یابد، یعنی مرگ آغاز حیاتی دیگر است و راه حیات طیبه اخروی از قلل سپید و پربرف پیری می‌گذرد. «موتوا قبل ان تموتوا» یعنی منتظر منشین که مرگت در رسد؛ مرگ را دریاب؛ پیر شو پیش از آنکه پیر شوی،
و پیری بی‌رنگی است.
***
مــا، اهل ولایــت هستیم
و همه چیـزمان؛ در گـرو ِهمیـن
اهلیت است.
«شهید سیّد مرتضی آوینی»


تـو می آیی
شهیـدان نیز بـاز می گردند،
و آویـنـی روایــت می کند؛
فـتـح نـهـایـی را..

حـــديـــث هــفـــتــه

امام على علیه السلام فرمودند:

اَلْمُؤْمِنُ حَيىٌّ غَنىُّ مُوقِرٌ تَقىٌّ؛

«مؤمن، با حيا، بى ‏نياز، با وقار و پرهيزگار است.»

[عیون الحکم و المواعظ(لیثی) ص 55 ، ح 1425]


«آرشيو احاديث»

مـعــرفــی کــتــاب

نام کتاب: یادت باشد...

نویسنده: رسول ملاحسنی

تعداد صفحات: 378 

***

کتاب «یادت باشد» عاشقانه‌ترین کتاب شهدای مدافع حرم برای شهید پاییزی دفاع از حریم عقیله عقلا زینب‌کبری است که در پاییز سال 89 به کربلا رفت، در پاییز سال 91 عقد کرد، در پاییز سال 92 ازدواج کرد و نهایتاً در پاییز سال 94 به شهادت رسید!

طراحی جذاب جلد این کتاب گویای همین غربت همسرانه از جنس پاییز است که کتاب«یادت باشد» را بیش از هر چیزی به کتابی سراسر عشق و محبت و دلدادگی بدل کرده است، عشقی که شاید در زندگی زمینی به جدایی رسیده باشد اما این تعلق خاطرها هیچ‌گاه کهنه نمی‌شود.

کتاب «یادت باشد» استعاره‌ای از تمام یادت باشدهای همسران شهدای مدافع حرم است که در لحظات وداع تقدیم گام‌های راسخ این مردان از خودگذشته کردند، یادت باشد از همان جمله معروف شهید حمید سیاهکالی‌مرادی روز قبل از اعزام به سوریه آغاز می‌شود که خطاب به همسرش گفت: «دلم را لرزاندی اما ایمانم را نمی‌توانی بلرزانی!»، یادت باشد قصه رباب‌های سرزمین ماست که زینب گونه صبوری پیشه کرده‌اند و پرچم پاسداری از حریم حرمت این زندگی عاشقانه را به دوش می‌کشند.

در متن پشت جلد کتاب«یادت باشد» این گونه آمده است:

سر سفره که نشست گفت: «آخرین صبحونه رو با من نمی‌خوری؟!»؛ با بغض گفتم: «چرا این طور میگی؟ مگه اولین باره میری مأموریت؟!»؛ گفت: «کاش می‌شـد صداتو ضبط می‌کردم با خودم می‌بردم که دلم کمتر تنگت بشه». گفتم: «قرار گذاشتیم هر کجا که تونستی زنگ بزنی، من هر روز منتظر تماست می‌مونم منو بی خبر نذار».

با هر جان کندنی که بود برایش قرآن گرفتم تا راهیش کنم، لحظه آخر به حمید گفتم: «حمید تو رو به همون حضرت زینب(س) هرکجا تونستی تماس بگیر». گفت: «جور باشه حتماً بهت زنگ می‌زنم، فقط یه چیزی، از سوریه که تماس گرفتم چطوری بگم دوستت دارم؟ اونجا بقیه هم کنارم هستن، اگه صدای منو بشنون از خجالت آب میشم»؛ به حمید گفتم: «پشت گوشی به جای دوستت دارم بگو یادت باشه! من منظورت رو می‌فهمم». از پیشنهادم خوشش آمده بود، پله‌ها را که پایین می‌رفت برایم دست تکان می‌داد و با همان صدای دلنشینش چندباری بلند بلند گفت: «یادت باشه! یادت باشه!» لبخندی زدم و گفتم:«یادم هست! یادم هست!».

کتاب یادت باشد، کتابی که با روایتی ساده لب را می‌خنداند و چشم را می‌گریاند تا همه یادمان باشد این اشک‌ها و لبخندها، این آرامش امروز را مدیون رشادت شهدای مدافع حرم و صبر زینی همسرانشان هستیم.


«آرشيو معرفي كتاب»

اتل متل یه مادر..

چهارشنبه, ۴ ارديبهشت ۱۳۹۲، ۰۶:۴۰ ب.ظ

اتل‌ متل‌ یه‌ مادر

نحیف‌ و زار و خسته‌

با صورتی‌ حزین‌ و

دستای‌ پینه‌ بسته‌

بپرس‌ ازش‌ تا بگه‌

چه‌ جور میشه‌ سوخت‌ و ساخت‌

با بیست‌ هزار تومن‌ پول‌

اجاره‌ خونه‌ پرداخت‌

اجاره‌های‌ سنگین‌

خرج‌ مدرسه‌ ما

خرج‌ معاش‌ خونه‌

خرج‌ دوای‌ مینا

بپرس‌ ازش‌ تا بگه‌

چه‌ جوری‌ میشه‌ جنگ‌ کرد

با سیلی‌ جای‌ سرخاب‌

صورتا رو قشنگ‌ کرد

بپرس‌ ازش‌ تا بگه‌

چه‌ جوری‌ میشه‌ جنگ‌ کرد

یااینکه‌ بی‌ رنگ‌ مو

موی‌ سیاهو رنگ‌ کرد

وقتی‌ که‌ گفتند بابا

تو جبهه‌ها شهید شد

خودم‌ دیدم‌ یک‌ شبه‌

چند تا موهاش‌ سفید شد

می‌ خوای‌ بدونی‌ چرا

نصف‌ موهاش‌ سفیده‌؟

بپرس‌ که‌ بعد بابا

چی‌ دیده‌، چی‌ کشیده‌

یا میره‌ داروخانه‌

برا دوای‌ مینا

یا که‌ میره‌ سمساری‌

یا که‌ بهشت‌ زهرا(س‌(

یه‌ روز به‌ دنبال‌ وام‌

مامان‌ میره‌ به‌ بنیاد

یه‌ روز به‌ دنبال‌ کار

پیرِ آدم‌ درمیاد

هر وقت‌ به‌ مامان‌ میگم‌:

طعم‌ غذات‌ عالیه»

مامان‌ با گریه‌ میگه‌:

جای‌ بابات‌ خالیه..

بعضی‌ روزا که‌ توی‌

خونه‌ غذا نداریم‌

غذای‌ روز قبلو

برا مینا میذاریم‌

مینا با غم‌ میپرسه‌:

غذا فقط‌ همینه‌؟

مامان‌ با گریه‌ میگه‌:

بابات‌ کجاس‌ ببینه‌؟

وقتی‌ که‌ بیست‌ می‌گیرم‌

میاد پیشم‌ میشینه‌

نوازشم‌ می‌کنه‌

نمره‌ها مو می‌بینه‌

میگم‌: «معلمم‌ گفت‌

که‌ نمره هات‌ عالیه

مامان‌ با گریه‌ میگه‌:

جای‌ بابات‌ خالیه

یه‌ بار گفتم‌: «مامان‌ جون‌

این‌ آقا بقالیه‌

با طعنه‌ گفت‌ تو خونه‌

جای‌ بابات‌ خالیه‌؟»

تا حرف‌ من‌ تموم‌ شد

با دست‌ تو صورتش‌ زد

با گریه‌ گفت‌: «ای‌ خدا

بی‌شرفی‌ تا این‌ حد؟»

میگم‌ : «مامان‌ راست‌ بگو

اگه‌ بابا دوست‌ داشت‌

چرا ازت‌ جدا شد

پس‌ چرا تنهات‌ گذاشت‌؟

چشم‌ میدوزه‌ تو چشمام‌

لب‌ میگزه‌ ، می‌خنده‌

بیرون‌ میره‌ از اتاق‌

محکم‌ در و می‌بنده‌

رفتم‌ و از لای‌ در

توی‌ اتاقو و دیدم‌

صدای‌ گریه‌هاشو

از لای‌ در شنیدم‌

داشت‌ با بابام‌ حرف‌ میزد

چشاش‌ به‌ عکس‌ اون‌ بود

انگار که‌ توی‌ گلوش‌

یه‌ تیکه‌ استخون‌ بود

مرتضی‌ جون‌ میدونم‌

زنده‌ای‌ و نمردی‌

بعد خدا و مولا

ما رو به‌ کی‌ سپردی‌؟

دست‌ خوش‌ آقا مرتضی‌

خوش‌ به‌ حالت‌ که‌ رفتی‌

ما اینجا مستأجریم‌

تو اونجا جا گرفتی‌؟

خواستگاریم‌ یادته‌؟

چند تا سکه‌ مهرمه‌

مهریه‌ مو کی‌ میدی‌؟

گره‌ توی‌ کار مه‌

مهریه‌مو کی‌ میدی‌

دختر مون‌ مریضه‌

بیاببین‌ که‌ موهاش‌

تند تند داره‌ میریزه‌

مهریه‌مو کی‌ میدی‌؟

اجاره‌ خونه‌ داریم‌

صاحب‌ خونه‌ می‌گفتش‌

دیگه‌ مهلت‌ نداریم‌

امروز که‌ صاحب‌ خونه‌

اومد برا اجاره‌

همسایمون‌ وقتی‌ گفت‌

مهلت‌ بده‌ نداره‌

یهو تو کوچه‌ داد زد:

اینا همش‌ بهونه‌اس‌

دق‌ّ اجاره‌ داره‌

دردش‌ اجاره‌ خونه‌اس‌

به‌ من‌ چه‌ شوهرش‌ رفت‌

یا که‌ زن‌ شهیده‌

خونه‌ اجاره‌ کرده‌

یا خونه‌ مو خریده‌؟

درد دل‌ خسته‌مو

فقط‌ برا تو گفتم‌

چون‌ از تموم‌ مردم‌

«به‌ من‌ چه‌» می‌شنفتم‌

میگم‌ خونه‌ نداریم‌

خیلی‌ مریضه‌ بچه‌

سایة‌ سرنداریم‌

همه‌ میگن‌ «به‌ من‌ چه»

با آه‌ خود به‌ عکس‌

بابا جونم‌ جون‌ میده‌

چادرو وَرمیداره‌

موهاشو نشون‌ میده‌

صورتشو میذاره‌

روصورت‌ شهیدش‌

بابام‌ نگاه‌ می‌کنه‌

به‌ موهای‌ سفیدش‌

اشک‌ مامان‌ می‌ریزه‌

روصورت‌ باباجون‌

بابام‌ گربه‌ میکنه‌

برای‌ غمهای‌ اون‌

بابا با چشماش‌ میگه‌

قشنگ‌ِ مهر بونم‌

همسر خوب‌ و تنهام‌

غصه‌ نخور می‌دونم‌

اتل‌ متل‌ یه‌ مادر

نحیف‌ و زار و خسته‌

با صورتی‌ حزین‌ و

دستای‌ پینه‌ بسته‌

دستای‌ پینه‌دارش‌

عجب‌ حماسه‌ سازه‌

دستایی‌ که‌ شوهرش‌

خیلی‌ به‌ اون‌ مینازه‌

دستایی‌ که‌ پرچم‌ِ

بابا رو ورمیداره‌

توی‌ خزون‌ غیرت‌

دستایی‌ که‌ بهاره‌

دستایی‌ که‌ عینهو

دست‌ بابا می‌مونه‌

نمی‌ذاره‌ سلاح‌ِ

بابام‌ زمین‌ بمونه‌

دستی‌ که‌ بچه‌هاشو

بسیجی‌ بار میاره‌

بذر غیرت‌ و ایمان‌

تو روحشون‌ میکاره‌

درسته‌ که‌ شوهرش‌

تو جبهه‌ها شهید شد

درسته‌ که‌ موی‌ اون‌

بعد بابا سفید شد

اما خون‌ بابا و

موهای‌ مادر من‌

وقتی‌ با هم‌ جمع‌ شدن‌

سیلی‌ زدن‌ به‌ دشمن‌

سرخی‌ صورت‌ اون‌

سرخی‌ خون‌ باباست‌

موی‌ سفید مادر

افتخار بچه‌هاست‌

باید فهمیده‌ باشی‌

چه‌ جوری‌ میشه‌ جنگ‌ کرد

با سیلی‌ جای‌ سرخاب‌

صورتا رو قشنگ‌ کرد

باید فهمیده‌باشی‌

چه‌ جوری‌ میشه‌ جنگ‌ کرد

یا اینکه‌ بی‌رنگ‌ مو

موی‌ سیاهو رنگ‌ کرد

اتل‌ متل‌ یه‌ مادر

خیلی‌ چیزا میدونه‌

از بی‌مروّتیها

از بازی‌ زمونه‌

ای‌ که‌ در این‌ حوالی‌

غربت‌ مارو دیدی‌

صدای‌ ناله‌های‌

مادرمو شنیدی‌

دست‌ رو گوشات‌ گذاشتی‌

چشماتو خیره‌ کردی‌

زل‌ زدی‌ به‌ مادرم‌

فکر کردی‌ خیلی‌ مردی‌؟

تو که‌ به‌ زخم‌ قلب‌

مامان‌ نمک‌ گذاشتی‌

اگه‌ مامان‌ بمیره‌

مادرمو تو کشتی‌

اگه‌ بابام‌ نبودش‌

هر چی‌ داشتی‌ می‌خوردن‌

مال‌ و منالت‌ که‌ هیچ‌

مادرتم‌ می‌بردن‌

اگه‌ مامان‌ بمیره‌

دق‌ می‌کنم‌، می‌میرم‌

پیش‌ خدا و بابام‌

من‌ جلو تو می‌گیرم‌

"ابوالفضل سپهر"

*برای همسران شهدا

 

حـاشیـ ـه:

و باران می بارد این روز ها..

 

ديدگاه ها  (۴۴)

قطعه ی سرداران بی پلاک...
یادش بخیر..
این قطعه ها احساس خوبی بهم میدن...اما بیشتر و بیشتر خجالت زده ام میکنند.

هم شعر و هم عکس فوق العاده بود...
آه...
خدا به همسران شهدا اجر دهد.
التماس دعا
عجب هدری:)))
التماس دعا خواهریم
منتظرم
سلام...
هعی.....
مادران شهدا...
و چه زیبا فرمود پیر مرادمان که صدام از مادران شهدا شکست خورد...
التماس دعا
یاعلی مددی
از جمله اثرات دعا برای مولای ما حضرت مهدی اروحناه فدا آن است ، که دعای آن بزرگوار شامل حال کسی می شود که برای آن حضرت دعا کند. دلیل این مطلب آن است که علاوه بر این که ایشان بیش از هر کس نسبت به سپاسگزاری از کسی که به وی نیکی و احسان کند ، اهتمام دارند
(اللهم عجل لولیک الفرج)
سلام

ممنونم

آخ که چقدر گمنامی خوبه و ما چه قدر بدبختیم و همش پی شهرتیم

سید عزیزم... چقدر خوبه از شهدای گمنام ، گمنامی رو یاد بگیریم

یا رب الشهدای گمنام

خیلی ممنونم... حالم رو عوض کردی
هر که به من میرسد بوی قفس میدهد

جز توکه پر میدهی تا بپرانی مرا...

التماس دعا خواهری من...
پاسخ:
محتاجیم به دعا جان ِ خواهر
۰۶ ارديبهشت ۹۲ ، ۰۰:۵۰ امیرحسین رعایی
خدا رحمت کنه جناب سپهر رو...
کاش ما هم بتونیم قدمی در راه شهدا برداریم.
۰۶ ارديبهشت ۹۲ ، ۰۱:۰۱ امیرحسین رعایی
دست‌ رو گوشات‌ گذاشتی‌
چشماتو خیره‌ کردی‌
زل‌ زدی‌ به‌ مادرم‌
فکر کردی‌ خیلی‌ مردی‌؟

:((

شهدا شرمنده ایم :((
سلام علیکم.
وبلاگ جدیدی زدم دررابطه با تبیین فتنه های اخرالزمان.
فقط جهت مبارزه.
اگر دوسدارین سربزنین و لینک کنین.
confronting.persianblog.ir
التماس دعا
۰۷ ارديبهشت ۹۲ ، ۱۸:۰۸ دو چشــــــــــــم وقــفــــــــ
خدایش بییامورزد________ابوالفضل سپهر را میگویم
بسیار زیبا...
یادش بخیر سالها قبل در محفل شهدا این شعر را زمزمه میکردم...
چقدر سوختیم و بارانی شدیم...
از برای ابوالفضل سپهر حمدی بخوانید...
التماس دعا
سلام
وب خیلی قشنگی دارید مخصوصا این شعری که از آقای سپهر زدید
موفق باشید به منم سری بزنید
خیلی قشنگ بود . اشکم دراومد . واقعا خانواده های شهدا ینطوری زندگی میکنن ؟
اگه اینطوریه که من شخصا نوکر همشون هستم فقط بگید کجان تا خودم برم .یه عمر پدر و شوهر اونا رفتن جنگیدن حالا مامیریم و حماسه می آفرینیم . این که آر نیست افتخاره
سلام سیدعزیز

آخر غم دیرینه محک خواهد خورد

زخم دل غاصبان نمک خواهد خورد

آن کس که به روی صورت زهرا زد

از دست ابوالفضل کتک خواهد خورد

یا علی مدد
لذت نبودن را اینجا راحت میشد حس کرد
سلام.اینجا بوی آوینی میده...
با اجازه لینک شدید
التماس دعا
سلام
خدا قوت بعد از چند روز اپ کردم

خوشحال میشم سر بزنین

منتظر نظرات گرم شما نیز هستیم

یا علی موفق باشین[گل]
سلام سید
شمارو لینک کردم.
سلام.پیشاپیش عیدتان مبارک.
اموز دومین دوره 40 عاشورا به پایان رسید.
بر اساس نظران دوستان از فردا به مدت 40 روز دعای عهد و استغفار از گناهان روزانه.
*عاشورا و یک صفحه قرآن پابرجاهست.
امام حسین به گردن ما خیلی حق دارن..
اگه موافقی بسم الله..
هرکس می خواهد ما را بشناسد داستان کربلا را بخواند...
"شهید سید مرتضی آوینی"
سلام دوستان عزیز
از آنجایی که وهابیون ب نام اهل سنت چندی است در شبکه های ماهواره ای مشغول به تخریب شیعه هستند و کارشان ایجاد اختلاف بین شیعه و سنی است، بر خود دیدم که علیه این شبکه ها وبلاگی باز کرده و تا آنجا که از دستم بر می آید از اهداف و پشت پرده این شبکه ها و صاحبان آن ها را بیش از پیش پرده برداری کنم.
از شما دوستان عزیز هم می خواهم که بنده را در این راستا با مطالب و نظرات ارزشمند و بدون توهین خود یاری فرمائید.
با تشکر
۱۰ ارديبهشت ۹۲ ، ۱۷:۵۲ بگذارباران بگرید
سلام برفاطمه،زهرا،کوثر

سلام برانسیه ،حورا،مادر

وسلام بربارش عشق ،بارش احساسهای لطیف

وبردستهای مادر که مهربانی از آنجا زینت گرفت

سلام برمادر................................
فسلام لک مِن اصحاب الیمین
خوبی خواهرم
بیادت هستم..
دعایمان کن سیده جان
میلاد مادر مبارک باد بر شما.
سلام علیکم
وبلاگ آسمونی ...!خدا قوت.
میلاد حضرت مادر(س)بر شما مبارک...
التماس دعا
لینک شدید.
یاعلی
سلام
مطالب خوبی بود
به ما هم سر بزنید
موفق باشید.
شهدا شرمنده ایم، شهدا شرمنده ایم
+باصدای رمضانی!

میلاد حضرت مادر مبارک دلت عزیزم
۱۲ ارديبهشت ۹۲ ، ۱۳:۰۳ حسین علیمحمدی
خداقوت
۱۲ ارديبهشت ۹۲ ، ۱۴:۱۲ ارحم الرحماء
سلام خواهری
ایام بر شما مبارک
ان شاالله عاقبت بخیری و استجابت دعا
سلام
وای چه وب قشنگی!...
عالیه .انشالله روز به روز به زیبایش افزون بشه.
انشالله چنین روزی مدینه،کربلا،هرجا که دلت دعوت شد. برایِ ماهم التماس دعا
شعر های آقا ابوالفضل سپهر فوق العادن....
احسنت به حسن انتخابت ساداتم ...
سلام
چقدر وبلاگتون قشنگ و آرامش بخشه
واقعا لذت بردم عزیزم
خدا حفظت کنه
اگه دوس داشتی واسه من حقیر هم دعا کن گلم
سلام خدا رحمت کنه شاعرش رو .روزها با کتاب اشعارش صفا کردیم.....
ممنون بابت تلنگرتون....
تا حالا پیش یه مادر که هنوز بچش مفقود الاثره نشستی؟؟؟
نیاز نیست برات حرف بزنه فقط نگاش کن با نگاهش تا آخر شو میفهمی
منظورمو فهمیدی؟؟
بغل گرفتنش در چشمان حق را میگویم....خوب میبینی .........امتحان کن
خوش بحالشون
یاعلی
التماس دعا
دختر محجبه ای با ظاهر ساده از خیابان می گذشت پسرکی گستاخ از پیاده رو داد زد و به او گفت

چطوری سیبیلو؟!

دخترک با خونسردی کامل تبسمی کرد و گفت: ...

ادامه در سایت آسمانی ها.... منتظر دیدگاههای شما هستیم![گل]
۱۴ ارديبهشت ۹۲ ، ۱۱:۰۹ ارادتمند آقا
آرامش چیست؟
نگاه به گذشته و شکر خدا،نگاه به آینده و اعتماد به خدا، نگاه به درون و دیدن خدا.
لحظه هایت سرشار از بوی خدا.
چون همیشه تاثیرگذار و عالی بود.خداقوت.التماس دعا.
فرهنگسرای این سنیا برگزار می کند:

سلسله بحثهای تفسیر عرفانی نهج البلاغه دکتر بخشعلی قنبری

عضو هیأت علمی دانشگاه آزاد اسلامی واحد تهران مرکزی،

با موضوع "خانواده موفق درنهج البلاغه"

روزهای دوشنبه ساعت 12-10:30 از تاریخ 92/2/16 به مدت 10جلسه

فرهنگسرای ابن سینا واقع در شهرک قدس(غرب) - فاز یک - خیابان ایران زمین شمالی
سلام
ممنون از نظرات زیباتون
اگر مایل به تبادل لینک بودیدما رو باعنوان قرارگاه گمنامی و با آدرسwww.gharargahegomnami.blogfa.com
لینک کنید و بعد با خبرمون کنید
اجرتون با شهدا یاعلی
عالی...
اینجا قطعه ای از بهشته ... جاییکه دلم اونجا آروم میگیره ... ساعتها بمونم اونجا خسته نمیشم ... میشه زل زد به دونه دونه ی فانوس ها ، سنگ قبر هایی که فقط نوشته شده شهید گمنام ...فرزند روح الله ... و غرق شد در جاودانگی اونها ....
خدا رحمت کنه ابوالفضل سپهر را ...
زیبا بود
:|
بروزیم

ارسال ديدگاه

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">