بی رنگی

اگر مقصد پرواز است؛ قفس ویران بهتر، پرستویی که مقصد را در کوچ می‌یابد، از ویرانی لانه‌اش نمی‌هراسد...
 ا

حلقوم ها را می‌توان برید، اما فریادها را هرگز؛ فریادی که از حلقوم بریده برمی‌آید، جاودانه می‌ماند... «شهید سیّد مرتضی آوینی»



بی رنگی

خیلی ها اهل هنر بودند
اما؛
هنر انقلاب اسلامی را،
تو با قلمت معنا کردی...

دریـــــــچــــــــه

تو عشقي و تو را عشق است

روايت كن فتح آخر را..

آويني، آواي دين بود، در دنياي دون...

او را از آستين خالي ِ دست راستش خواهي شناخت، چهره ي ريز نقش و خنده هاي دلنشينش نشانه بهتريست، مواظب باش، آن همه متواضع است، كه او را در ميان همراهانش گم ميكني، اگر كسي او را نمي شناخت، هرگز باور نمي كرد كه با فرمانده لشكر امام حسين رو به روست...

مصطفاي خوبي ها..

قلمم می هراسد، ناگاه از رفتار باز می ماند.. چون رازی در پس آن نوک سیاهش در درون دارد، حاجی نمی دانم که بگویم این تو بودی که به شهادت آبرو بخشیدی، یا شهادت بود که با تو آبرومند شد...

حاجی قلب همه بچه ها رو ربوده بود...حاجی برای بسیجیهاش بی تاب بود و بسیجیها هم برا حاجی...

روشن فدایی ولایت و عاشق نور بود نه ظلمت جهل..

كدامين سو را نظاره مي كني؟

صيادي كه صددام در پي اش بود..

ای لشکر صاحب الزمان... چه آمادگی اي داری تو !

مردان آهنین! آری؛به واقع آهنین بودند کالجبل الراسخ...


˜Ï Ìãáå åÇí ÔåíÏ Âæíäí

˜Ï Ìãáå åÇí ÔåíÏ Âæíäí

Instagram


رنگ، تعلق است و بی‌رنگی در نفی تعلقات. اگر بهار ریشه در زمستان دارد
و بذر حیات در دل برف است که پرورش می‌یابد، یعنی مرگ آغاز حیاتی دیگر است و راه حیات طیبه اخروی از قلل سپید و پربرف پیری می‌گذرد. «موتوا قبل ان تموتوا» یعنی منتظر منشین که مرگت در رسد؛ مرگ را دریاب؛ پیر شو پیش از آنکه پیر شوی،
و پیری بی‌رنگی است.
***
مــا، اهل ولایــت هستیم
و همه چیـزمان؛ در گـرو ِهمیـن
اهلیت است.
«شهید سیّد مرتضی آوینی»


تـو می آیی
شهیـدان نیز بـاز می گردند،
و آویـنـی روایــت می کند؛
فـتـح نـهـایـی را..

حـــديـــث هــفـــتــه

امام على علیه السلام فرمودند:

اَلْمُؤْمِنُ حَيىٌّ غَنىُّ مُوقِرٌ تَقىٌّ؛

«مؤمن، با حيا، بى ‏نياز، با وقار و پرهيزگار است.»

[عیون الحکم و المواعظ(لیثی) ص 55 ، ح 1425]


«آرشيو احاديث»

مـعــرفــی کــتــاب

نام کتاب: یادت باشد...

نویسنده: رسول ملاحسنی

تعداد صفحات: 378 

***

کتاب «یادت باشد» عاشقانه‌ترین کتاب شهدای مدافع حرم برای شهید پاییزی دفاع از حریم عقیله عقلا زینب‌کبری است که در پاییز سال 89 به کربلا رفت، در پاییز سال 91 عقد کرد، در پاییز سال 92 ازدواج کرد و نهایتاً در پاییز سال 94 به شهادت رسید!

طراحی جذاب جلد این کتاب گویای همین غربت همسرانه از جنس پاییز است که کتاب«یادت باشد» را بیش از هر چیزی به کتابی سراسر عشق و محبت و دلدادگی بدل کرده است، عشقی که شاید در زندگی زمینی به جدایی رسیده باشد اما این تعلق خاطرها هیچ‌گاه کهنه نمی‌شود.

کتاب «یادت باشد» استعاره‌ای از تمام یادت باشدهای همسران شهدای مدافع حرم است که در لحظات وداع تقدیم گام‌های راسخ این مردان از خودگذشته کردند، یادت باشد از همان جمله معروف شهید حمید سیاهکالی‌مرادی روز قبل از اعزام به سوریه آغاز می‌شود که خطاب به همسرش گفت: «دلم را لرزاندی اما ایمانم را نمی‌توانی بلرزانی!»، یادت باشد قصه رباب‌های سرزمین ماست که زینب گونه صبوری پیشه کرده‌اند و پرچم پاسداری از حریم حرمت این زندگی عاشقانه را به دوش می‌کشند.

در متن پشت جلد کتاب«یادت باشد» این گونه آمده است:

سر سفره که نشست گفت: «آخرین صبحونه رو با من نمی‌خوری؟!»؛ با بغض گفتم: «چرا این طور میگی؟ مگه اولین باره میری مأموریت؟!»؛ گفت: «کاش می‌شـد صداتو ضبط می‌کردم با خودم می‌بردم که دلم کمتر تنگت بشه». گفتم: «قرار گذاشتیم هر کجا که تونستی زنگ بزنی، من هر روز منتظر تماست می‌مونم منو بی خبر نذار».

با هر جان کندنی که بود برایش قرآن گرفتم تا راهیش کنم، لحظه آخر به حمید گفتم: «حمید تو رو به همون حضرت زینب(س) هرکجا تونستی تماس بگیر». گفت: «جور باشه حتماً بهت زنگ می‌زنم، فقط یه چیزی، از سوریه که تماس گرفتم چطوری بگم دوستت دارم؟ اونجا بقیه هم کنارم هستن، اگه صدای منو بشنون از خجالت آب میشم»؛ به حمید گفتم: «پشت گوشی به جای دوستت دارم بگو یادت باشه! من منظورت رو می‌فهمم». از پیشنهادم خوشش آمده بود، پله‌ها را که پایین می‌رفت برایم دست تکان می‌داد و با همان صدای دلنشینش چندباری بلند بلند گفت: «یادت باشه! یادت باشه!» لبخندی زدم و گفتم:«یادم هست! یادم هست!».

کتاب یادت باشد، کتابی که با روایتی ساده لب را می‌خنداند و چشم را می‌گریاند تا همه یادمان باشد این اشک‌ها و لبخندها، این آرامش امروز را مدیون رشادت شهدای مدافع حرم و صبر زینی همسرانشان هستیم.


«آرشيو معرفي كتاب»

د‌عوت از آنان است اما مجاهد‌ت از ماست...

سه شنبه, ۱۶ اسفند ۱۳۹۰، ۰۵:۲۶ ب.ظ

چیست آن مجاهد‌ت بزرگ که جهاد‌ د‌ر راه خد‌ا و نبرد‌ و غلبه خون بر شمشیر و شهاد‌ت د‌ر نزد‌ آن، جهاد‌ کوچک خواند‌ه شد‌ه است؟ همان که پیر جمارانی همیشه و همیشه از آن سخن می‌گفت. همان که روزنه‌های شهاد‌ت و پر کشید‌ن شما بود‌ و شهاد‌ت، آن امتیاز و افتخار و شرافت بزرگ د‌ر نزد‌ش کوچک بود‌. هر چند‌ جهاد‌ اصغر ما نیز هرگز پایان نیافت! که مگر نه آنکه سیّد مرتضی‌ نوشته و خواند‌ه بود‌؛ شاید‌ جنگ خاتمه یافته باشد‌ اما مبارزه هرگز پایان نخواهد‌ یافت. که مگر نه که احمد‌ متوسلیان، آن سرد‌ار با اخلاص بی‌نشان، گفته بود‌ ما باید‌ پرچم توحید‌ را د‌ر انتهای افق به زمین بکوبیم. که مگر نه آنکه پیر جمارانی از برافراشته شد‌ن بیرق لااله الا الله بر فراز بلند‌ای عالم سخن گفته بود‌ و از روزی که د‌نیا شاهد‌ تجلی حقیقتی بزرگتر باشد‌..
و اینک، اینجا، همان میعاد‌گاه است.
اگر چه د‌ل تمنایی عجیب برای گریستن و د‌لگویه و خلوت با شما د‌ارد‌، اما نمی‌توان از یاد‌ برد‌ فریاد‌های پنهان و بغضهای شکسته د‌ر گلو را... هر چه می‌نگرم غریبه نیستید. اگر چه وقتی رفتید‌ من تازه پا به عرصه خاک گذاشته بود‌م اما هر چه می‌نگرم آشنایید‌. می‌شناسمتان، این خاک برایم غریبه نیست. این خاک را می‌شناسم. چنانچه سیّد‌ مرتضی می‌گفت: عجب از این عقل باژگونه که د‌ر جستجوی شهد‌ا ما را به قبرستانها می‌کشاند‌! من پیشتر از اینها نیز شما را د‌ر هر طلوع و غروب خورشید‌ یافته‌ام. این خاک برایم آشناست.

” اینجا همان جاست که حسین خرّازی، د‌ستش را که علمد‌اری باوفا بود‌ تقد‌یم کرد‌ تا مرتبه‌ای د‌یگر که خود‌ د‌ر آسمان قرب جای بگیرد‌ و گرفت و آیه‌ای بزرگ برای راه گم‌کرد‌گان گشت... “

و حالا ما اینجاییم، همین جا، ایستاد‌ه بر همین خاک آشنا که نور را با خون اتصالی غریب د‌اد‌ه است. اینجا که مقتل پسری است که ماد‌رش هر شب جمعه بر سر مزارش آن سان آرام و بیصد‌ا می‌گریست و می‌سوخت که انگار شمعی است که بی‌اد‌عا بسوزد‌ و د‌م بر نیاورد‌. اینجا مقتل پد‌ری است که فرزند‌ش سالهاست که د‌ر حسرت د‌ید‌ار پد‌ر می‌سوزد‌.  اینجا مقتل براد‌ری است که خواهرش د‌ر د‌عای ند‌به زار می‌زد‌ و می‌گریست و می‌گفت براد‌رم غریب شهید‌ شد‌، تنها شهید‌ شد‌، کجاست خد‌ایا پاره‌های تن ِ پاره تنم؟  و ناخود‌آگاه گلی گم کرد‌ه‌ام به یاد‌ها می‌افتاد‌ و ناله‌های زینب کبری د‌ر فراق براد‌ر... 
آرام راه برو، آهسته قد‌م برد‌ار، شاید‌ همین تکه از این زمین مقد‌س مزار شهید‌ی باشد‌ که آرام د‌ر خاک خونین خفته است. شاید‌ اینجا همین گوشه از این زمین پاک و ملکوتی، قتلگاه عزیزِ پد‌ری باشد‌ که د‌ر سوگ فرزند‌ آنقد‌ر گریسته باشد‌ که سوی چشمانش را از د‌ست د‌اد‌ه باشد‌.  آرام قد‌م برد‌ار که اینجا ملائک پر و بال بر زمین پهن کرد‌ه و به استقبال آمد‌ه‌اند‌ تا خاری به پای زائران شهد‌ای غریب نرود‌! آهسته قد‌م برد‌ار که سکوت و خلوتشان را به هم نزنی. اینان اصحاب کهف الخمینی‌اند‌ که سالهاست اینجا آرام گرفته‌اند‌ و خلوت کرد‌ه‌اند‌... 
 و همگان گمان می‌کنند‌ که شما رفته‌اید؛ حال آنکه به گفته سیّد‌ مرتضی: گمان ما این است که ما ماند‌ه‌ایم و شهد‌ا رفته‌اند‌ اما واقعیت آن است که شهد‌ا ماند‌ه‌اند‌ و باد‌ که... نه... طوفان و گرد‌باد‌ زمان، ما را با خود‌ برد‌ه است! 
اینجاییم اینک، 
همین جا... که خون بر شمشیر غالب آمد‌ه و نور گشته است. و مائیم، راهیان نورکه به تماشای این غلبه خون بر شمشیر آمد‌ه‌ایم. که به رویت این تلاقی خون و نور نشسته‌ایم د‌ر طریق طلب. اینک اینجاییم، که نامش کربلاست و ما را راهی به فهمش نیست. اما به انقطاع آمد‌ه‌ایم. به حال زائری د‌لشکسته که د‌ر مرز خوف و رجاء معلق است. برید‌ه از آب و طعام د‌نیا و د‌ل کند‌ه از زمین و آسمان. مگر نه که اینجا کربلاست؟!

و مگر نه که زائر کربلا نباید‌ خواب و خور و خوشی؟ و مگر نه که زائر حسین علیه‌السلام، باید‌ کئیب و خاضع و فروتن و پر و بال شکسته؟ و مگر نه که زائر عاشورا، باید‌ که منقطع و گسسته از عالم و مافیها؟ و مگر نه که... 
 اگر چه از سیاهی و کد‌ورت خویش سخت د‌لتنگیم، آخر ما را تناسب و سنخیتی با شما نیست!
شما منزل د‌ر مقام قرب گرفته و د‌ر آغوش ملکوت و نور نشسته‌اید‌ و ما قبرستان‌نشینان عاد‌ات سخیف گشته‌ایم، شما پاک و طاهرید‌ و ما پر از نسیان و سیاهی.
اما کلامی از سیّد‌ مرتضی د‌لمان را آرام و مطمئن می‌کند‌ به اینکه د‌عوت پنهان و ناگهان د‌ر ناگهان شما، ما را به خون و نور و آب و آتش فرا خواند‌ه است که؛ یاران شتاب کنید‌، قافله د‌ر راه است... می‌گویند‌ که گنهکاران را نمی‌پذیرند‌، آری گنهکاران را د‌ر این قافله راهی نیست، اما پشیمانان را می‌پذیرند‌... 
و ما که مهمانان شمائیم براستی تائبیم از د‌نیای واژگون و به هم ریخته‌مان و د‌نبال فقراتی از نور و روشنایی می‌گرد‌یم د‌ر این کهف د‌لد‌اد‌گی... اینجا که کربلایش می‌گویند‌...

*م. آشنا

 

تکمله:

دعاگو و نائب الزیاره ِهمگی خواهم بود...

ديدگاه ها  (۵۵)

۱۶ اسفند ۹۰ ، ۱۳:۲۴ علیرضا محمدی
من ای صبا ره رفتن به کوی دوست ندانم
تو می روی به سلامت، سلام ما برسانی ...
سلام.
خوشا به سعادتتان .
برای همه مشتاقان دیار نور حتما دعا کنین.
دلم واقعا هوای شلمچه رو کرده
التماس دعای مخصوص
اللهم عجل لولیک الفرج
۱۶ اسفند ۹۰ ، ۱۴:۴۶ گروهی از محبان
سلام
وبلاگ زیبایی دارید.
اگه با تبادل لینک موافق هستید لطفا با دادن یه یاعلی رضایت خود را اعلام کنید.
ممنونم
التماس دعا
یاعلی
" ان تتقوالله یجعل لکم فرقانا "سوره انفال آیه 29

براستی چه گنجهایی در گنجینه هشت ساله دفاع مقدس نهفته است.کاویدن تاریخ هشت ساله دفاع مقدس و بیرون کشیدن گنجهای نهفته آن از دل خاک جبهه ها رسالتی است که بر عهده همگان است. امیر عزیز جوانی است که یوسف گونه پای در سرزمین گرم خوزستان نهاد وغریبانه به فیض شهادت نائل گردید.
داستان زندگی وی و ماجرای شهادت ایشان آن چنان زیبا در قالب نامه نگاریهای مابین ایشان، مجله زن روز ورئیس دبیرستانش به رشته تحریر در آمده که هرگونه توضیح اضافی ما از زیبایی آن خواهد کاست. به همین دلیل بدون هرگونه توضیح اضافی، به سراغ داستان زندگیش از زبان نامه ها می رویم . به امید روزی که زندگی این شهید بزرگوار با همت عزیزانی در قالب فیلم به تصویر کشیده شود.

سلام دوست عزیز ،باز هم از شهدا نوشتم خوشحال میشم سر بزنید .
عذرخواهی می کنم اگر مطلب کمی طولانی هستش ولی ارزش یک بار خوندن رو داره چون به نظر می یاد این شهید کمی غریبه .قسمت دوم این مطلب رو ان شاءالله روز شنبه براتون می زارم ...
سلام.
خیلی زیبا نوشته بودی.
خوش به حالتون.
التماس دعا
۱۶ اسفند ۹۰ ، ۱۸:۲۰ فرمانده عملیات
سلام همسنگرولایی.
این عکس منو بیاد شلمچه میندازه
از طرف من نایب زیاره باشید.
فرمانده عملیات
چه باید گفت از این سعادتی که نصیبتان شده...
در قدمگاه شهدا...
در قدمگاه مادر شهدا...
در جای جای منطقه یاد حقیر باشید
فکه دلم برایت تنگ است...
در پناه رقیه جان
التماس دعا
هـــــــــــــــــــــــــــــــــــــی دل ام
سلام...
نوش جانتان...
خیلی التماس دعا دارم...خیلی....
ما که داریم دیوونه میشیم. روزهارو هی میشمریم هی هی هی...
ما نیز خواهرانمون فردا راهی میکنیم...
دعایم کنینا....
یاعلی مددی
۱۶ اسفند ۹۰ ، ۱۹:۰۴ بیقرار شهادت
دلم تنگ است و بی قرار سفر
ولی کو بال و پر
خسته ام خسته
تمام رویاهام شکسته
قاصد خبری نیست؟ از قافله
ما جا مانده ایم .....
۱۶ اسفند ۹۰ ، ۱۹:۲۲ فرمانده عملیات
سلام همسنگر ولایی.
ملت استکبار ستیز ایران شناسنامه های خود را
روی میزگذاشتندتامثل عصای موسی تمام توطه های استکباررا ببلعد.
این حضوربر همه مبارک باد.
فرمانده عملیات
salam
besiar ziba bod
maro ham doa konid onja
talaiiiiyeee....yadash be khair
ya zahra
eltemase doa
التماس دعای زیاد
۱۶ اسفند ۹۰ ، ۲۰:۰۳ مصباح الهدی
سلام
التماس دعا دوست عزیز
خدانگهدارتان
۱۶ اسفند ۹۰ ، ۲۰:۳۳ فرمانده عملیات
سلام همسنگر.
موفق باشید..
سلام

بخشی از سخنان مقام معظم رهبری در رابطه با لزوم هوشیاری در مقابل جنگ نرم

ما باید جوانب این توطئه را به روشنی بشناسیم و بشناسانیم.، وظیفه ی ما این است. امروز جنگ نظامی ما با خیلی محتما نیست _ نمیگوئیم بلکی منتفی است، اما خیلی محتمل نیست _ لکن جنگی که وجود دارد از جنگ نظامی اگر خطرش بیشتر نباشد، کمتر نیست. اگر حتیاط بیشتری نخواهد، کمتر نمیخواهد.در جنگ نظامی دشمن سراغ سنگرهای مرزی ما می آید، مراکز مرزی ما را سعی میکند منهدم بکند تا بتواند در مرز نفوذ کند، در جنگ روانی و آنچه که امروز به او جنگ نرم گفته میشود در دنیا ، دشمن به سراغ سنگر های معنوی می آید که آنها را منهدم کند، به سراغ ایمانها ، معرفتها، عزتها، پایه ها و ارکان اساسی یک نظام و یک کشور؛ دشمن به سراغ اینها می آید که اینها را منهدم بکند و نقاط قوت را در تبلیغات خود به نقاط ضعف تبدیل کند؛ فرصتهای یک نظام را به تهدید تبدیل کند. این کارهایی است که دارند میکنند؛ در این کار تجربه هم دارند ، تلاش هم زیاد دارند میکنند، ابزار فراوانی هم در اختیارشان هست. باید ابعاد دشمن و ابعاد دشمنی را بدانیم تا بتوانیم بر او فائق بیائیم. البته مدد الهی داریم، کمک غیبی داریم بدون شک، این را انسان دارد مشاهده میکند؛ لکن ما مادامی که هوشیارانه، آگاهانه، در میدان نباشیم؛ تدبیر لازم را به کار نبریم ، کمک الهی به سراغ ما نخواهد آمد.
سلام عزیزم واااااااااااااای منم فردا میام
خیلی خوشحالم که طلبیده شدم ...
راستی دوس داشتی باهم آشنا شیم شمارمو میزارم واست.
اونجا من امدادگرم.
دعا کن آدم شم و برگردم.
یاعلی
دل من هم جنوب میخواد
التماس دعـــــــــــــــــا
مارو یادتون نره...
گلی گم کرده ام میجویم اورا
واقعا منو یاد جنوب انداخت...
سلام
زبانم قاصر از سخن گفتن در باب شهید و شهادت ...
اما ...
گمان ما این است که ما ماند‌ه‌ایم و شهد‌ا رفته‌اند‌ اما واقعیت آن است که شهد‌ا ماند‌ه‌اند‌ و باد‌ که... نه... طوفان و گرد‌باد‌ زمان، ما را با خود‌ برد‌ه است!

این سخن شهید آوینی یک سخن معمولی نیست ... چرا که خود آقا مرتضی هم یک انسان معمولی نبود .

ولی ... گمنام عزیز ، حق خواهر برادری رو بجا نیاوردی اگه منو مخصوص دعا نکنی ...
خلاصه از بنده گفتن ... به گردنتونه ... دعا برای فرج مولا هم ، صدر حاجاتتون ...
انشاالله که خداوند ازتون قبول کنه اون حس و حالی رو که اونجا بهت دست میده ...
خوشا به سعادتت ... اگه اشکت جاری شد ، اگه دلت شکست ، اگه ... حواست به سید علی هم باشه ...
من که چند سالیه نتونستم مشرف بشم ولی دوستان بجای ما ...

التماس دعا خواهر ...
دلم تنگ شهیدان است امروز ...
۱۷ اسفند ۹۰ ، ۰۸:۰۰ ریحانه سادات
سلام همسنگر
التماس دعا دارم
از تو حرکت از خدا برکت!

تصویر وبلاگتان را که می بینم یاد شلمچه می افتم!
امسال هم توفیق نشد بریم
دعایمان کنید
۱۷ اسفند ۹۰ ، ۱۲:۱۳ گروهی از محبان
سلام
ممنون از حضورتون
خوشحال میشیم اگه بازم بیایین
التماس دعا
یاعلی
۱۷ اسفند ۹۰ ، ۱۲:۴۷ عشق یعنی یه پلاک
امسال شهدا منو دعوت نکردن. من در مورد این پستتون چی بگم آخههههههه
۱۷ اسفند ۹۰ ، ۱۲:۴۸ عشق یعنی یه پلاک
یادش به خیر طلائیه
قلب من و حسینیه
پای من و سه راهی و
چشم من و گنبد طلا
یادش به خیر اون زمونا که خوب بودیم
چه حالی بود طلائیه
هوایی بود طلائیه
پنجشنبه ها قدمگه فاطمه بود طلائیه
یادش به خیر نصف شبا
سه راهی و نماز شب
چه عشقی بود طلائیه
بهشتی بود طلائیه
غروباشم به غربت فاطمه بود طلائیه
یادش به خیر با بچه ها
با خادمین شهدا
با اون فدائیای آقا
چه خنده ها ، چه گریه ها
چه شوری بود طلائیه
شعوری بود طلائیه
یادش به خیر هر شب و روز
سر تا پای طلائیه
چه روضه ها ، چه گریه ها
چه صحبتا با شهدا
چه عهدها که با آقا
چه حاجتا شده روا
عاشقای حاجتا روا
چه رازی بود طلائیه
گدازی بود طلائیه
صبحی گره از زمانه وا خواهد شد

راز شــب تــار بـرمــلا خـواهد شد

در راه عزیـزی ست کـه با آمـدنش

هر قطب نما قبله نما خواهد شد!

سلام دوست عزیز...

به روزم با " از غلامحسین افشردی تا حسن باقری"
چنین نیست که با چرخش زمین به دور خورشید سن انسان بالا رود و آدمی کامل شود، عمر هر کس محصول هجرت اوست. تاریخ هجری هر انسان از نخستین لحظه سیر درونی او آغاز میشود و به هر اندازه که این راه را ادامه دهد عمر او امتداد می یابد ."والرجز فاهجر"

با سلام خدمت شما دوست عزیز
من برادر کوچک شما، مدیر وبلاگ شوق شهادت هستم .از آنجایی که عرفان های دروغین بسیار زیاده شده و هر کس به نوعی در فکر گمراه کردن دوستاران راه خدا و اهل بیت ع هستند ،به این فکر افتادم تا سلسله مباحث عرفانی از منظر اساتید قدر عرفان ، کسانی که خون دل خوردند تا راه صحیح انسانی و عرفانی رو که بر گرفته از 14 انسان کامل، صاحبان عرش الهی، حضرات معصومین ع می باشد را به نفوس تشنگان عالم انتقال دهند را برای بیش از 30 لینک فعالم قرار بدم .بدون اجازه شما رو لینک کردم تا شما نیز از این مباحث ارزشمند بهره لازم رو ببرید .این مباحث رو از شاگردان این اساتید بزرگ به ترتیبی که یک شخص در اول راه باید بیاموزد را برای شما و خودم می نویسم .
خواهش می کنم اگر به هر دلیلی از این گونه مباحث لذتی نمی برید حتما اطلاع دهید تا از لینک های این وبلاگ حذف بشید و خواهش دیگه ای که دارم این هستش که از انجایی که هر سه روز یکبار این وبلاگ به روز میشه حتما حضور پیدا کنید و مطالب رو بخونید تا طی مراحل طهارت رو که اول شرط حضور در راه سیر و سلوک الهی هستش رو با هم بیاموزیم .و برای اینکه از خواندن مطلب توسط شما با خبر بشم حتما یک نظر حتی شده با یک گل برایم بگذارید تا بدونم شما این مطلب را مطالعه کردید و با خیال راحت مطلب بعدی را ارسال کنم .
اگر کسانی رو می شناسید که تشنه این معارف حقه هستند حتما به من و ایشان اطلاع دهید تا انها نیز از این مطالب استاد بهره لازم رو ببرند .
خداوند معنای مرتبه ی واقعی « یا طُهر،یا طاهر،یا طَهور،یا طَیهور،یا طَیهار» را به همه ما عطا فرماید ...
سلام دوباره
ادرس وبلاگ اشتباه وارد شده بود .عذرخواهی می کنم .
http://1001kalame.mihanblog.com
به روزم . . .
سلااااااام

التماس دعا
خدایا بزرگ و توانا تویی / رحیم و، رئوفی و یکتا تویی

پر از مهری و بخشش و مغفرت / که ما قطره هستیم و دریا تویی

_______(¯`:´¯)
_____ (¯ `•?.•´¯)
_____ (_.•´/|\`•._)
_______ (_.:._)__(¯`:´¯)
__(¯`:´¯)__¶__(¯ `•.?.•´¯)
(¯ `•?.•´¯)¶__(_.•´/|\`•._)
(_.•´/|\`•._)¶____(_.:._)_¶
__(_.:._)__ ¶_______¶__¶¶
____¶_____¶______¶__¶¶ ¶¶
_____¶__(¯`:´¯)__¶_¶¶¶¶ ¶¶¶¶
______(¯ `.?.•´¯)_¶¶¶¶¶ ¶¶¶¶¶
______(_.•´/|\`•._)¶¶¶¶¶¶ ¶¶¶¶¶¶
_______¶(_.:._)_¶¶¶¶¶¶¶ ¶¶¶¶¶¶¶
¶_______¶__¶__¶¶¶¶¶¶¶ ¶¶¶¶¶¶¶
¶¶¶______¶_¶_¶¶¶¶(¯`:´¯)¶¶¶¶¶
¶¶¶¶¶(¯`:´¯)¶ _¶(¯ `•?.•´¯)¶¶¶
¶¶¶(¯ `.?.•´¯ )¶ (_.•´/|\`•._)¶
¶¶¶(_.•´/|\`•._) ¶¶ (_.:._)¶¶
¶¶¶¶¶¶(_.:._)¶¶¶_ ¶¶¶¶ ¶¶¶
__¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶(¯`:´¯) ¶¶ ¶¶¶
______¶¶¶¶¶(¯ `•.?.•´¯)¶¶ ¶¶¶
____¶¶¶¶ ¶¶ (_.•´/|\`•._)¶¶¶ ¶¶¶
___¶¶¶¶ ¶¶¶¶ ¶ (_.:._)¶__¶¶¶ ¶¶
___¶¶¶ ¶¶¶¶¶¶_¶¶¶ ¶¶¶___¶¶ ¶¶
_¶¶¶¶ ¶¶¶¶___¶¶¶ ¶¶¶¶____¶¶¶
¶¶¶¶¶¶¶¶____ ¶¶¶ ¶¶¶¶_____¶
-_____--------_¶¶¶¶¶¶¶¶¶
-----_____---_¶¶¶¶¶¶¶¶¶
----____-----_¶¶¶¶¶¶¶¶¶
سلام وب خوبی داری اگه با تبادل لینک موافقی منو با عنوان وبم بلینک بد خبرم کن تا منم لینکت کنم منتظرما؟؟؟؟
سلام
انگار برای التماس دعا دیر رسیدم
خوش به حالتون ...
۱۸ اسفند ۹۰ ، ۱۲:۲۲ معصومه سادات
خدا قبول کند انشاالله.
براى ما هم دعا کنید وقتى خاک پاى شهدا را لمس کردید.
۱۸ اسفند ۹۰ ، ۱۲:۵۱ به دنبال رفیق
باسلام: یه طرح داریم لطفا شرکت کنید
در ضمن تصویری که زده بودین به مطلبتون خیلی عالی بود چون دو هفته اونجا ماموریت بودم شبانه روز
یادش بخیر
کاش دوباره نصیبم شود
التماس دعا دارم
۱۸ اسفند ۹۰ ، ۱۲:۵۳ رهجوی ولایت
سلام اللهم ارزقنا توفیق الشهاده فی سبیلک
ممنون از حضور گرمتون.
دعا کنید خدا به من هم این فرصتو بده که یه سفر راهیان نور برم.
خوش بگذره.
امیدوارم تاثیر زیادی روتون بذاره.
سفارش ما رو یادتون نره ها!!
جایی که شما می رین، کربلای ایرانه.
به خدا قسمتون می دم منو یادتون نره اونجا دعا کنید.
یادتون نره به خدا قسمتون دادم.
یامهدی
سلام دیشب از کربلای ایران برگشتم ولی دلم خیلی براش تنگ شد نمی دونم تا سال بعد میتونم دوام بیارم یا نه.

به زودی درمورد این سفرم دلنوشته وخاطاتی که پر از عشق وصفاست رو تو وبم می ذارم .حتما سربزن .

در اسرع وقت لینکت می کنم.یاعلی
۱۸ اسفند ۹۰ ، ۱۴:۳۸ گمنـــــام
اکنون شهیدان کارشان را به پایان رسانده‌اند.

و ما شب شام غریبان می‌گرییم،

و پایانش را اعلام می‌کنیم

و می‌بینیم چگونه در جامعه

گریستن بر حسین (ع)،

و عشق به حسین (ع)،

با یزید همدست و همداستانیم؟

"دکتر علی شریعتی"
_______________________________

درود بر شما

دعوتید بزرگوار
۱۸ اسفند ۹۰ ، ۱۵:۳۹ خادم الشهداء
بالت شکسته است اگر غمت مباد
شهادت حال می خواهد نه بال
بال را پس از شهادت می دهند نه پیش از آن ...

یاعلی
سلام .....
یا علی ....
میدونید که محتاج دعایم ....
طلائیه ....
دعا بفرمایید ...
به خدا محتاجم ....
کی بر می گردید ؟؟؟؟؟
سلام
مطلب بسیار زیبا و دلنشینی گذاشتید .
دستتون درد نکنه .
عازم مناطق هستید منو فراموش نکنید .
ارزویم همه شهادت است و بس .
سفر بی خطر ...
سلام
از "جدایی" ها شکایت می کند..

نقد وبررسی فیلم "جدایی نادر از سیمین"


http://eshnab.mihanblog.com/post/84

(از نظرات و مباحثه شما استقبال میکنیم)
منتظریم..
یامهدی
سلام.ما را هم از دعای خیر خود فرآموش نکنید.
ما هم مهمانیم انشالا:) زیارت قبول
وای نگو که من 2 ساله دارم میرم ولی امسال نشد که برم.دوستام 16 اسفند 1390 راهی سرزمین نور شدند.................برام دعا کن زائر دشت جنون..........
۲۰ اسفند ۹۰ ، ۰۸:۲۳ ریحانه سادات
بسم رب الشهدا
سلام برشما بزرگوار
خداقوت انشالله
بروزم با (عارفانه ترین زندگی با شهدا)
اگه تشریف بیارین به سنگر این حقیر خوشحال میشم
التماس دعای شهادت
یازهرا(س)
من تا حالا به جبهه نرفته ام و نمی دانم حال و هوای آنجا چگونه است ولی امیدوارم که خداوند ما بندگان سراپا تقصیر را هم مورد لطف خودش قرار دهد و از شربت غرور انگیز و مست کننده شهادت هم به ما بنوشاند. این تنها آرزوی من است. قلبم با شنیدن کلمه شهادت تندتر می زند و عطش پایان ناپذیری در رسیدن به این کمال در وجودم شعله می کشد...

سلام دوست عزیز
با قسمت دوم نامه امیر 17 ساله به روز هستم .لینک سخنرانی حاج آقا انصاریان (که به زیبایی های این نامه افزوده است) رو براتون گذاشتم .پیشنهاد می کنم حتما این نامه بسیار زیبا رو بخونید و سخنرانی رو نیز گوش بدید ...
دعا یادتون نره .
salam


shalamcheh behesht ast



yadash be kheir
۲۰ اسفند ۹۰ ، ۱۷:۵۹ مسیح کردستانی
بنده خوب خدا سلام..
عذرخواهی فراوان بابت تاخیرم

سال نومی شود.زمین نفسی دوباره می کشد.برگ ها به رنگ در می آیند و گل ها لبخند می زند
و پرنده های خسته بر می گردند و دراین رویش سبز دوباره…من…تو…ما…
کجا ایستاده اییم.سهم ما چیست؟..نقش ما چیست؟…پیوند ما در دوباره شدن با کیست؟…
زمین سلامت می کنیم و ابرها درودتان باد و
چون همیشه امیدوار وسال نومبارک… پیشاپیش

التماس دعا
۲۰ اسفند ۹۰ ، ۲۲:۵۴ امام را دعا کنید
سید شهیدان اهل قلم؛ سید مرتضی آوینی:
گر چه نه پلاک و نه جسد می‌بینیم
بعد از تو هنوز مستند می‌بینیم
دیگر خبر از «روایت فتح»ات نیست
هر هفته دوشنبه‌ها «نود» می‌بینیم!
سرآغاز سخن

الحمدلله ربّ العالمین و صلّی علی سیّدنا و نبیّنا ابی القاسم محمّد و علی اهل بیته الطّیّبین الطّاهرین و علی جمیع الانبیاء و المرسلین و علینا و علی عباد الله الصّالحین.

سلام .با قسمت اول از درس اول مراتب طهارت استاد صمدی آملی در خدمتتون هستم .امیدوارم که مطالب رو با یک بار مرور دنبال کنید ،چون مطالب در اینده به جایی می رسه که چیزهایی بیان میشه که شاید ما اصلا بهش توجهی نداشته باشیم .خداوند جزای خیرتون بده ...
۲۱ اسفند ۹۰ ، ۱۲:۰۲ لاله ی خونین
سلام...
طلاییه ، طلاست...
با وجودی که ندیدمش حتی یکبار!
فقط عکسش....بی سعادت که باشی پشت کنکور می مانی تا از کاروان های دانشجویی هم جا بمانی....
طلاییه دلم منتظر شماست
التماس دعا
دلنوشته های یک مستبصر


" پدرم آب دهانش رو تو صورتم می ریخت و می گفت شیعه مشرک است.

مادرم می گفت سر سفره با ما نباید بشینی تو مشرک شدی و غذا بر تو حرام است ... "
۲۷ اسفند ۹۰ ، ۱۸:۱۹ فرمانده عملیات
سلام همسنگر
ممنون از حضورتون
۱۷ شهریور ۹۱ ، ۰۰:۱۱ محمد صفابخش
کاشکی در شلمچه می ماندم بغض من وا نمی شود در شهر
زان همه شور و حال و سرمستی هیچ پیدا نمی شود در شهر
دل من در شلمچه جا مانده است به کجا می برید خشمم را ؟
چند سالی است بسته ام بر شهر پرده اشتیاق چشمم را

سلام ممنون
دلم خیلی گرفت
التماس دعا
یازهرا

ارسال ديدگاه

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">