یکی از روز های نسبتاً گرم بهاری است و گویی بهار هم از نفس افتاده است. برگه ای که وسایل مربوط به خرید را در آن نوشته ام، برمیدارم و برای رفتن به بازار حاضر می شوم و...
دریـــــــچــــــــه
حـــديـــث هــفـــتــه
♦امام على علیه السلام فرمودند:
اَلْمُؤْمِنُ حَيىٌّ غَنىُّ مُوقِرٌ تَقىٌّ؛
«مؤمن، با حيا، بى نياز، با وقار و پرهيزگار است.»
[عیون الحکم و المواعظ(لیثی) ص 55 ، ح 1425]
مـعــرفــی کــتــاب
نام اثر: یک لیوان شطح داغ
نویسنده: احمد عزیزی
ناشر: نیستان
چاپ: چاپ سوم، 1388
تعداد صفحات: 462
◊ ◊ ◊
احمد عزیزی را بیشک میتوان پایهگذار شیوه ادبی شطحنویسی در تاریخ معاصر ایران دانست. گونهای از نثر که بسیار از نثرادبی غنیتر است. چه از حیث محتوا و چه از حیث زبان. در این گونه عزیزی تمام جملاتش را با استعاره و توصیف و تشبیه آذین بسته و به سختی میتوان جملهای ساده را در این ادبیات یافت. از دیگر ویژگیهای این نثر دایره واژگانی وسیع و از آن مهمتر عبارتسازی نویسنده است. عزیزی به ترکیبات موجود بسنده نمیکند و دست به ترکیبسازیهای شگفت میزند. یک لیوان شطح داغ همه شطحیات احمد عزیزی است.
√نمونهای از این شطحیات چنین است:
اگر به نیلوارگی چشمانم باور نمیکنی، گلنار! به ریگرسانی دستانم بنگر، غربتشمار صحاری سرگردانیست | به گلهای آفتم نگاه کن، به باغ آبسالی اندوهم | و قفسخوانی پرندهوار مرا به شلیک آواز شقایقوشت بگیر | مرا در کجاوههای قدیم چشمانت بگذار تا انگشتنگاری آهم را بر گواهینامه آیینههای نگاهت تماشا کنم | شرقیچشما! هجوم مهرگانی پاییز جهانی، بر رستنگاه شکوفهبار ما نابرابر است، مگر اعجاز آسمانی چشمکهایت مسیر خورشیدی اهرام را برگرداند...
یکی از روز های نسبتاً گرم بهاری است و گویی بهار هم از نفس افتاده است. برگه ای که وسایل مربوط به خرید را در آن نوشته ام، برمیدارم و برای رفتن به بازار حاضر می شوم و...
نیمه شعبان است و همه در حال تدارکند برای جشن...
مردم در حال آذین بندی کوچه و خیابان ها هستند، و بازار شیرینی فروش ها گرم ِ گرم. بعضی هم در حال تدارک اند تا جشن ازدواجشان را در این روزهای مبارک بر پا کنند. این روز ها صدای اللهم عجل لولیک الفرج بیشتر از همیشه به گوش می رسد. آیا واقعا آماده ایم؟ واقعا آمادگی این را داریم که وقتی امام زمان بیاید، از کارهایمان خجل نشویم؟ آماده ایم که وقتی خواست نگاهی به پرونده ی اعمالمان بیاندازد روسیاه نشویم؟ تمام دنیایمان پر از لهو شده، گوشی ها و کامپیوتر ها را بخاطر می آورید حتما! نه آقا نگاه نکن...نه آقا بیا و یه چند مدتی نیا! چون انسان تا خرخره در لجن فرو رفته... سر و وضع و روح و روان لجنی ما تو را می آزارد. هیچکس به جز چند نفر، آقا را بخاطر خودش نمیخواهد. همه آقا را میخواهند تا بیاید و آن ها را از مشکلات و بیماری و یا بی پولی نجات دهد.
آقای غریب من... هیهات از این همه درد، هیهات از اینهمه بی تفاوتی..
نیمه شعبان است و ماها منتظر ِ ظهور ِ موعود و اللهم عجل لولیک الفرج ...
تکمله:
برای آمدنت،
شهر را آماده کرده ایم؛
اما خودمان را نه..
بیـ... رنگـ... :
قیامت قامت و قامت قیامت،
قیامت میکند این قد و قامت؛
موذن گر ببیند قامتش را،
به قد قامت بماند تا قیامت...
جمعه..
صبح،
حرکت به سمت مشهد الرضا،
پابوس عموی رئوف، انشاالله...
بیـ... رنگـ... :
باران گرفت و نذر زیارت قبول شد؛
هفت آسمان ز شوق زیارت ملول شد،
رفت و به آسمان وسعت دریا قیام کرد..
آرام محو خواندن اذن دخول شد...
حـاشیـ ـه:
لحظه های وصال در خود
گریه های بی امان دارند...