کوچک تر که بودیم، رمضان که از راه می رسید، شوق و ذوق وصف ناشدنی ای داشتیم، از اینکه ما هم می توانیم مثل دیگر اعضای خانواده سر سفره سحر و افطار بنشینیم. و البته اگر می خواستیم روزه بگیریم، خانواده مانع میشد. یادم می آید برخی شب ها، قبل از خوابیدن به مادر اصرار می کردیم که سحر بیدارمان کند، و او هر وقت بیدارمان نمی کرد، صبح وقتی از خواب بیدار می شدیم و رد پای خورشید را کف اتاق می دیدیم، صدای گریه مان بلند می شد، از اینکه برای سحر بیدارمان نکرده بودند. ولی مادر در کمال آرامش می گفت: شما هنوز برای روزه گرفتن خیلی کوچک هستید، باید روزهی کله گنجشکی بگیرید. و ما همیشه دنبال رابطه روزه با کله گنجشک ها بودیم. هرچند تا سال ها به چرایی این رابطه پی نبردیم. اما دلخوش به این بودیم که در همان خردسالی روزه می گیریم. و این روز ها چقدر دلم تنگ است برای آن روز ها. چقدر دلم تنگ است برای دعاهای سحر رمضان، قرائت هر روزه و جزء به جزء قرآن کریم، نیایش های دم افطار، خواندن دعای جوشن کبیر و قرآن به سر گرفتن در شب های قدر... و دوباره عطر رمضان در شهر پیچید؛ سلام بر رمضان..
حـاشیـ ـه:
«افضل الجهاد، الصّوم الحرّ»
بهترین جهاد، روزه داری در هوای گرم است.
"امام صادق علیه السلام"
نماز و روزه ات قبول باشه عزیزم
انشالله تو همین ماه مبارک به حاجت دلت برسی
برای منم دعا کنی
التماس دعا
یا علی