یاد ایامی...
یک زمانی، دور، دورِ وبلاگ نویسی بود و اینجا صفایی داشت. مطلب می نوشتیم و ثبت می کردیم و نظر می خواندیم و نظر می گذاشتیم و... وبلاگ نویس ها همه با شور خاصی مطلب مینوشتند و حرف دل و دغدغه خود را بدون هیچ آرایشی ثبت می کردند. آن روز ها هیچکس دغدغه لاکچری بودن را نداشت. همه بی آلایش و بی شیله پیله بودند. دختر چادری ها دغدغه ست کردن ساق و روسری و گرفتن و گذاشتن عکس خود در فضای مجازی را نداشتند. هر روز تصویر دستپخت خود را برای بردن دل مردم در وبلاگشان نمی گذاشتند. آن روز ها به این راحتی نمیشد مزاحم کسی شد. کسی به حریم شخصی افراد دسترسی نداشت. ملت هر روز عکس پروفایل و رنگ عوض نمی کردند.
آن روز ها می توانستی به راحتی هر چند خط مطلب که دلت می خواست، بنویسی و مجبور نبودی بخاطر محدودیت، مدام حرف های خود را کوتاه کنی و مخلص کلام را بنویسی و خلاص! آن روز ها کسی دغدغه فالو و آنفالو و لایک و آنلایک و بلاک و ریپورت نداشت. کسی از زیر و بم زندگی دیگری خبر نداشت. حتی گاهی نمیدانستیم که صاحب فلان وبلاگ خانم است یا آقا! مردم کاری با شخصیت وبلاگ نویس نداشتند. آن روز ها همه چیز ساده بود و این روز ها همه چیز چقدر پیچیده...
امروز که بعد از ماه ها به وبلاگم سر زدم، انگار نه انگار که یک روزی اینجا خبری بوده... انگار که وارد یک خانه ی متروک پر از تار عنکبوت شده ام و همه جا بوی نا می دهد... کاش الان آن روز ها می بود... با یک جستجوی ساده متوجه شدم که خیلی ها در وبلاگ را تخته کرده اند و رفته اند و دیگر خبری از وبلاگ و وبلاگ نویس های قدیمی نیست.
چقدر دلم برای آن روز ها و آن آدم های ساده و بی رنگ تنگ است...
قدمتان گلباران دوست خوبم ♥
نبودید حس نمیشد
ولی برگشتید فهمیدم چقدر دلتنگتان بودم