دریـــــــچــــــــه
حـــديـــث هــفـــتــه
♦امام على علیه السلام فرمودند:
اَلْمُؤْمِنُ حَيىٌّ غَنىُّ مُوقِرٌ تَقىٌّ؛
«مؤمن، با حيا، بى نياز، با وقار و پرهيزگار است.»
[عیون الحکم و المواعظ(لیثی) ص 55 ، ح 1425]
مـعــرفــی کــتــاب
نام کتاب: یادت باشد...
نویسنده: رسول ملاحسنی
تعداد صفحات: 378
***
کتاب «یادت باشد» عاشقانهترین کتاب شهدای مدافع حرم برای شهید پاییزی دفاع از حریم عقیله عقلا زینبکبری است که در پاییز سال 89 به کربلا رفت، در پاییز سال 91 عقد کرد، در پاییز سال 92 ازدواج کرد و نهایتاً در پاییز سال 94 به شهادت رسید!
طراحی جذاب جلد این کتاب گویای همین غربت همسرانه از جنس پاییز است که کتاب«یادت باشد» را بیش از هر چیزی به کتابی سراسر عشق و محبت و دلدادگی بدل کرده است، عشقی که شاید در زندگی زمینی به جدایی رسیده باشد اما این تعلق خاطرها هیچگاه کهنه نمیشود.
کتاب «یادت باشد» استعارهای از تمام یادت باشدهای همسران شهدای مدافع حرم است که در لحظات وداع تقدیم گامهای راسخ این مردان از خودگذشته کردند، یادت باشد از همان جمله معروف شهید حمید سیاهکالیمرادی روز قبل از اعزام به سوریه آغاز میشود که خطاب به همسرش گفت: «دلم را لرزاندی اما ایمانم را نمیتوانی بلرزانی!»، یادت باشد قصه ربابهای سرزمین ماست که زینب گونه صبوری پیشه کردهاند و پرچم پاسداری از حریم حرمت این زندگی عاشقانه را به دوش میکشند.
در متن پشت جلد کتاب«یادت باشد» این گونه آمده است:
سر سفره که نشست گفت: «آخرین صبحونه رو با من نمیخوری؟!»؛ با بغض گفتم: «چرا این طور میگی؟ مگه اولین باره میری مأموریت؟!»؛ گفت: «کاش میشـد صداتو ضبط میکردم با خودم میبردم که دلم کمتر تنگت بشه». گفتم: «قرار گذاشتیم هر کجا که تونستی زنگ بزنی، من هر روز منتظر تماست میمونم منو بی خبر نذار».
با هر جان کندنی که بود برایش قرآن گرفتم تا راهیش کنم، لحظه آخر به حمید گفتم: «حمید تو رو به همون حضرت زینب(س) هرکجا تونستی تماس بگیر». گفت: «جور باشه حتماً بهت زنگ میزنم، فقط یه چیزی، از سوریه که تماس گرفتم چطوری بگم دوستت دارم؟ اونجا بقیه هم کنارم هستن، اگه صدای منو بشنون از خجالت آب میشم»؛ به حمید گفتم: «پشت گوشی به جای دوستت دارم بگو یادت باشه! من منظورت رو میفهمم». از پیشنهادم خوشش آمده بود، پلهها را که پایین میرفت برایم دست تکان میداد و با همان صدای دلنشینش چندباری بلند بلند گفت: «یادت باشه! یادت باشه!» لبخندی زدم و گفتم:«یادم هست! یادم هست!».
کتاب یادت باشد، کتابی که با روایتی ساده لب را میخنداند و چشم را میگریاند تا همه یادمان باشد این اشکها و لبخندها، این آرامش امروز را مدیون رشادت شهدای مدافع حرم و صبر زینی همسرانشان هستیم.
حسین علیه السلام گرچه تنها بود ولی هیچگاه ذلیل نبود. اگرچه همه علیه او بودند، اما حسین خود را نباخت، بلکه بر همه تاخت، و برضد حقیقت...تا سر نیزه ها هم رفت و لیک به پستوی غفلت و عافیت طلبی، که برخی مسئولین ضدولایت ما چنیند، نرفت.
بیدار باش و پنجه پولادین دست مخملین دشمن را از پس امان نامه کثیفش که برای اباالفضل هم فرستاد به دقت بنگر. فریب نخور،گمراه نشو .
عصر عاشورا، زینب(س) اگرچه پناهی نداشت و مدافعی، اما از چادر وصله دارش که پناه یتیمان حسین بود، دفاع کرد...آیا تو دختر و زن اجتماع امروز هم برای دفاع از ولایت چادرت را کمی سفت تر می گیری تا تکلیف گرا چون حسین و زینب و عباس باشی و تا آیات کتاب خدا از بین نروند؟
مگر می شود محرم، عاشورا، برای حسین بیرون آمد، ولی بدحجاب بود!!؟ حقیقت عالم این را نمی پذیرد...مگر عاشورا هم بازی است؟ مگر نباید از حسین آموخت، و از زینب...نمی دانم چرا چنین است؟ حسین، ابوالفضل و زینب به تکلیف عمل کردند و نیز به اسلام. ما چه می کنیم ؛ شده از شب تا به صبح به سر و سینه می زنیم اما به حرف و راه حسین عمل نمیکنیم. بقول فیلم ها مارا چه می شود... چرا حرف حسین در روح و جانمان نفوذ نمی کند؟
زمان جنگ که بود، اگر وامی جایی بود هزار نفر آدم نمی گرفتند، گرچه هم نداشتند، و می گفتند شاید کسی محتاج تر باشد این را...مسئولیت هم چنین بود از سر تکلیف عهده می گرفتند،اما حالا...
حالا به آن مسئولین چاقی عرض می کنم که چون با ماشین های مدل بالا ،از کنار اتوبوس های شلوغ و در حد انفجار مردم رد می شوند و از سر نمی دانم چه!! نگاهی هم به این خلق خدا نمی اندازند...و بر سر میز کار جمهوری اسلامی رفته و دیگر از مستضعفین خبری هم نمی گیرند؟؟
آهای مسئول چاق!
آیا شما هم چنینید؟ آیا استخدامی ،وامی، چیزی شد، اطرافیان و نفع خود را در نظر می گیرید یا حسین را و تکلیف را و رهبر را...
چه را می بینید؟ آیا می بینید؟ یا نمی بینید؟ ببینید ، حتماً ببینید تا که ببینید این همه مشکلات مستضعفین را...
رهبرانقلاب را می بینید ؟ فرش خانه اش از اول انقلاب تا کنون تغییری نکرده، سهمیه اضافی غیر آنچه که مردم می گیرند، نگرفته، وام نگرفته، خویش و قوم خودش را جایی قالب نکرده ...شما چه؟؟شماهم؟؟شما؟؟
قصدم مداحی از رهبرانقلاب نیست، گرچه مداحی ما بر ایشان امر غلطی نیست، ولی هدفم نشان دادن راه اسلام و داشتن قلب سلیم است...
می دانم حرفم به شما نمی رسد، اما بفکر مخ و مغز حرف حسین باشید که از سر تکلیف جنگید و خطبه خواند و شمشیر زد و از اسلام دفاع کرد. حسین فقرا را در می یافت، تو که سینه می زنی، قدری بر فقر فقیری فکر می کنی؟شبها از نداشتن نان فقیری حتی، گریه می کنی؟
حالا بر حسین(ع) گریه کن...
بیـ... رنگـ... :
اسیر است زینب
نه در کربلا
میان ِ دختران ِ بزَک کرده هیأت!
زمان شاه بود. داشتیم با هم تو خیابون قدم میزدیم. یه خانم بی حجاب داشت جلومون راه میرفت. فاطمه رفت جلو و بدون هیچ مقدمه ای ازش پرسید:...
السلام علیک یا وتر الموتور
محرم مجالی برای ایستادن و نشستن است، محرم زمان اندیشیدن بر صبر و بصیرت حسینی است، محرم هنگام درنگ در عزت حسین است. حسین علیه السلام اوج تفکر انسانی یک شیعه است. فرهنگ شیعه بی حسین بی ارزش و اعتبار است.
محرم، اشک، حسین و شیعه، ادبیات ماست.
حسین فریاد دوری از فساد و عبور از انحراف و همرنگ نشدن با جماعت رسوای این روزگار است. ما همواره به تفکر حسین علیه السلام نیازمندیم. آنجایی که انحراف دامن نخبگان جامعه را فرا می گیرد. ما به اندیشه بی ریای حسین بن علی محتاجیم، آندم که برخی بر بیت المال مسلمین دست درازی می کنند. ما کجا در میان این نخبگان بخوانید "نپختگان" که هزاری ادعایشان می شود، می توانیم ذره ای از اخلاص حسینی و یارانش چون مسلم بن عقیل ها را بیابیم...
ای برادر! ای مسئول؛
کربلا و حسین علیه السلام آنجایی است که تو می خواهی به بیت المال محرومین حکومت علی(امام خامنه ای) تجاوز کنی. بی کسی و بی یاوری در آن عرصه ای است که تو علی را چنان تنها گذاری که نیزه های بی وفایی در عصر فتنه بر جان بی جان علی ما، که حسین زمان است، بنشیند.
بگذریم، کجا بودیم...
آری در کربلا بودیم. حسین بی یار است. کوفیان او را تنها گذاشته اند. بصیرت دُرّ نایابی ست در کوفه مگر نه؟.. ای برادر! باید با نگاهی دیگر به حسین علیه السلام و زینب سلام الله علیها نگریست و انتظارات ایشان از نسل حاضر را دوباره بازخوانی نمود.
و اینک این زینب است که تنها، ایستاده و امیدوار است بر امید الهی، به یاد حسین... و حسین علیه السلام در این میدان امیدش به عباس ها، اکبر ها و قاسم هاست... ای برادر؛ نشود که مسئولیت و پُست،سبب آن شود که چون عمرسعد شویم و گندم و جو را بر حسین بن علی و علی زمان(امام خامنه ای) ترجیح دهیم...
...اما چشم زینب نگران فرداست، فردای این شب، فردای این اجتماع؛ زینب نگران حجاب دختران ماست. آری، زینب سلام الله علیها در چادر خود در کربلا است، پس چرا دختران و خواهران ما بی چادر هستند؟ زینب سلام الله علیها نگران آن است که چرا دختران این جامعه اسلامی برای به دوش کشیدن یک متر چادر سیاه که پوشاننده عورت ایشان که تن ایشان است، هزار دلیل و برهان میخواهند؛ اما برای بدحجابی های لجام گسیخته امروز اجتماع، و برای آرایش های گوناگونی که هرکدام در حکم پاره پاره کردن آیات کتاب الهی و آتش زدن قرآن است، به کمترین بسنده می کنند.
ای برادر! قرآن پاره کردن، فقط پاره کردن ورق های آن نیست، همانطور که قرآن به سر کردن در شب قدر، تنها چسباندن کاغذ قرآن به سر نیست. ای خواهرِ من؛ امروز این آرایش تو در اجتماع، در حکم آلایش توست، حرامی است که دل زینب سلام الله علیها را می لرزاند. گریه بر حسین علیه السلام خوب است، کاش محرم فرصتی بود تا قدری بر وضع و حال نامناسب خودمان می گریستیم. چگونه هم مسجد می رویم، هم در اجتماع آرایش می کنیم و هم اگر مجلس لا اُبالی گری همچون جشن عروسی های این روزها شد، می رقصیم و... این چه مسلمانی است، از که الگو می گیریم؟ اگر حسین علیه السلام الگوی ماست؛ اگر زینب سلام الله علیها، قاسم و اکبر، الگو های ما هستند، پس چرا ما به ایشان مانند نیستیم؟ آن روز در کربلا عباس و هاشمیان؛ بصیرت داشتند اما نخبگان ِ نخبه نمای ما در عصر فتنه به تعبیر رهبر انقلاب، سقوط کرده و بی بصیرتی نمودند.
در صحرای کربلای امروز ما، اگرچه فتنه ها خاموش شده اند، اما فتنه های بسیاری نیز در راه است که علی را بلرزاند و من و تو را بترساند، اما در این میان و به قول سیّد مرتضی آوینی سید شهیدان اهل قلم: "در عالم رازی هست که جز به بهای خون فاش نمی شود. و به طور قطع عاشورایی دیگر، صحرای کربلایی دیگر، حسینی دیگر و... برای صفحات کتاب تاریخ رقم خواهد خورد. و اینک تکلیف من تو دراین صحرا و با این یاران بی بصیرت چیست؟ آیا فریب خوردن از غربیان پر مدعا، و فریفته شدن در برابر خواهشهای نفس... و یا عمل نمودن به تکلیف در برابر خداوند و گوش به فرمان رهبر بودن و مرضیّ امام زمان عجل الله عمل نمودن است.
پس این تو و این اجتماع امروز، این تو و این حسین، این تو و این هم زینب...
به خود آی؟!!
بیـ... رنگـ... :
*ماه ِ جنون؛
بوی خون،
میآید ...
*شبگرد
بسم الله..
صدای ممتد کولر های گازی و اسپیلت، به گوش می رسد. ساعت سه و پانزده دقیقه ی بعد از ظهر است.. اینجا هوا به شدت شرجی ست، رطوبتی نسبتا شدید... کسی جرات نمی کند در این گرما پا از خانه بیرون گذارد، که مبادا ترک بردارد چینی ِخنکای روز ِ تابستانیش! آخر آفتاب سوزان ِ سوزان است، و بیرون رفتن تشنگی شدیدی را نیز به دنبال دارد.
یخ در بهشت است آری ... و دنیا هم سجن(زندان) مومن!(حدیث) مردم در خانه زیر کولر نشسته اند و یخچال ها را هم از یک هفته قبل، برای ماه رمضان پر کرده اند اما نمیدانند اسلام و دینداری و مسلمان بودن «به همین سادگی» بدست نیامده، آنقدر ابوذرها شکنجه شده اند و آنقدر شهید و اسیر و جانباز داده شده که مبادا حتی تیری کوچک بر اندام نهال اسلام نوپا بنشیند.
ماه رمضان است، ماه مهمانی خدا...همه مسلمانان مهمانیم در این ماه، اما مسلمانان میانمار چه؟ کدام مهمانی؟ کدام اسلام؟ کدام روزه؟ کدام رمضان؟ مگر مردم میانمار آزاد نیستند، بروند و به همان بودایی که دارند بچسبند دیگر، مگر مخشان تاب برداشته آنجا که امربه معروف و گشت ارشاد و خدا پیغمبر و امام که نیست که... چرا دیندارند؟ مگر شهید داده اند؟ مگر وصیت نامه های زیادی مانده که خواهرم حجاب تو رنگین تر از خون من است؟! مگر امام خمینی داشتند که این جور پای اسلامشان مانده اند؟ مردم ما تا هواپیمای مسافربری از مرزمان به مرز ارمنستان و یا ترکیه و... هرجا که رد شد دیگر روسری های سنگین چند تنی شان را که بسیار سخت بود نگهداریش و گوشت تنشان از این بابت آب می شد به کناری نهاده و به کمال حیوانیت مدرن خود نزدیک می شوند. راستی میانماری ها چرا دیندارند؟
روزه گرفتن در گرما سخت است، حجاب چادر هم سخت است در مملکتی مثل ایران که آزادی تا حلقوممان هست. اما روزه گرفتن و دینداری و حجاب داشتن در اروپا فرانسه ممنوع است و با آن برخورد قانونی می شود، و رسانه های کفر اسلام را چنان بد معرفی کردند که این واژه با تروریسم هم معنا شده.
آری در ترکیه حجاب ممنوع شد و دانشجویان دختر نمی توانند با حجاب راهی دانشگاه شوند چرا مردم ترکیه در نظام لائیک بدنبال حجابند؟ آری اسلام و دینداری سخت است.
در کشور آذربایجان حجاب ممنوع شد، مردم ریختند به خیابان ها و اعتراض کردند به ممنوعیت قانون حجاب و حکومت الهام خان یا الهام خانم پا پس کشید. راستی چرا مردم آذربایجان که آزادند از قیود و حدود الهی اعتراض کردند؟خب بی حجابی که خیلی مزه دارد!؟
اسلام دین سهل و آسانی است، این ترجمه حدیثی است که قبلاً خوانده بودم. اسلام دین محبت است.بله باید دانست که «در» همیشه بر یک پاشنه نمی چرخد. خونها ریخت تا ما نهال اسلام را این طور که در کشورمان بارور است مشاهده کنیم. اگر قدر این اسلام را ندانیم خدا حاکمانی چون کمونیست ها و اسرائیلی ها را بر سر مسلمانان حاکم می کند که با دعای ما هم به کنار نخواهند رفت. ببین در میانمار چه می گذرد... مسلمانان میانمار به عذاب الیم حاکمان آن دچارند، اما به چه جرمی؟ به جرم دینداری؟
آری؛ دینداری، آن هم از نوع اسلامی اش، دیگر ممنوع!
السلام علیک ایتها الصدیقه الشهیده
امشب شب بی مادر شدن است، شب بی مادری. شبی که مادر به آسمان پر می کشد؛ شب جدایی... شبی ست که علی تنها و غریب می شود، شبی که حسنین و زینب یتیم می شوند. قلب کوچک محسن اما بی مادری را تحمل نداشت...
زهرا سلام الله علیها سنگ صبور و رازدار علی بود. آن بود که علی بعد از زهرا ، درد هایش را به چاه میگفت. علی فاطمه بود و فاطمه علی... زهرا تمام هستی خود را فدای علی کرد. مگر علی علیه السلام چه کرده بود؟ مگر علی چه بود؟ مگر زهرا کیست؟ حضرت زهرایی که بانوی حجاب و اسوه یگانه زنان و سیدة النساء العالمین است را الگوی خود قرار دهیم و تفکر او را مبنای زندگی، که از حضور بدون حجاب در مقابل کوری ابا می کند.
حجاب دغدغه تاریخی و ابدی زهرا بود و زهرا سلام الله علیها یگانه بانوی عفاف ورزیدن. زهرا سلام الله علیها فقط هجده سال داشت. ولی برخی دختران ما هجده ساله یا بیشترند ولی از حجاب حیا و عفاف بویی نبرده اند، آری؛ دختر خانم بد حجاب اجتماع، با شما هستم!؟ چادر وصیت و ارثیه حیاورزی زهراست به دختران و زنان ما. حال که الگو داریم دیگر چرا مستاصل هستیم؟ کاش قدرش را بدانیم، کاش...
چگونه باید فاطمی شد؟! اگر مرد علوی باشد زن و خانوده را هم فاطمی خواهد کرد.
روزهای آخر زندگی مادر بود، زنان مدینه تصمیم گرفتند به عیادت او بروند. آن روز خانه پر از جمعیت خانم ها بود، یکی از خانم ها به نمایندگی از دیگران از فاطمه سلام الله علیها پرسید: شب را چگونه صبح کردی؟ آخر مادرمان پهلو و بازویش شکسته بود، محسنَش سقط شده بود و... مادر ولی از این درد ها آزرده نبود که از زخم زمانه می رنجید، از تنهایی علی...
فاطمه سلام الله علیها حمد و ثناى الهى را بجا آورد و به پدر خود درود فرستاد. سپس فرمود: به خدا سوگند صبح کردم در حالى که از دنیاى شما بیزارم و بغض مردان (ابوبکر و عمر و...) در دلم جاى گرفته است. از دهان به دورشان انداختم بعد از آنکه گاز گرفتمشان و از آنها بدم آمد بعد از آنکه امتحانشان کردم.
چه زشت است کندى، آنچه تندى از آن مطلوب مىباشد.
از شمشیر تیزى و تندى انتظار مىرود، حال اگر کند باشد زشت و نارواست. از مردان شما هم وفا و معاونت و همکارى انتظار مىرفت اما برعکس بىوفایى و بىاعتنایى دیده شد. و چه زشت است بازى بعد از جدیت و کوشش. یعنى زشت و نارواست براى مردمى که کار را با اراده و جدیت شروع کردند حال برگردند و بازیگر شوند.
و چه زشت است کوبیدن بر سنگ خارا و چه قبیح است شکاف برداشتن سرنیزهها و حیله و نیرنگ در آراء و اندیشهها و لغزش در خواستهها.
یعنى کار اینها مانند مشت بر سنگ کوفتن و بالاخره نیزه به سنگ زدن که عاقبت سرنیزه شکاف برمىدارد و مىشکند و فایده نمىبرد و زشت و قبیح است که انسان مزورانه فکر کند و در خواستههاى خود راه لغزش و سقوط را دنبال کند. و مردان شما بد چیزى براى خود پیش فرستادند و آن اینکه خشم خدا را براى خود فراهم آوردند و در عذاب جهنم جاودان خواهند بود...
آری؛ امشب دیگر در خانه مادر نداریم...
بیـ... رنگـ... :
دستی هم به پهلوی ما بکش مادر..
بسم رب الرقیه...
برادر زاده ام است، نامش سیّده هستی ست، سه سال دارد. چادر دارد؛ چادرش را دوست دارد. عاشق بازیست؛ اسباب بازی های زیادی دارد. خدا را دوست دارد؛ سجاده ای زیبا دارد، ایمان دارد؛ نماز می خواند. در کیفش عکس آقا دارد؛ آقا را خیلی دوست دارد، اما بعضی از جوانان ما هنوز آقا را نمیشناسند!؟ تا میگویی آقا فلان حرف را زد، می پرسند کدام آقا؟! آخر مگر ما چند آقا داریم؟ بگذریم.. تا در جایی عکس حضرت آقا را میبیند، به طرفش میدود، دست کوچک خود را میبوسد و میگیرد به طرف آقا. عکس را که به او میدهم دستش را میکشد رویش و به صورت خود می مالد و صلوات میفرستد. چند سوره از قرآن را حفظ کرده، میاید مینشیند کنارم و با صوت برایم می خواند. ولی بعضی از جوانان ما بلد نیستند یک آیه از قران را درست بخوانند. اذان که می گویند، می دود و وضو میگیرد. چادر و مقنعه سفیدش را سر می کند و می ایستد کنارم و با همان زبان شیرین کودکی میخواند... الله اکبر... بسم الله... نمازش که تمام می شود، دعای فرج را با صدای بلند می خواند. مهمان که می آید می دود و چادرش را سر میکند؛ او فقط سه سال دارد. با همین کودکی اش فهمیده که نباید جلوی نامحرم مو باز باشد. اما دختران جوان ما با جوانی ِ شان هنوز نفهمیده و به این درک نرسیده اند که محرم و نامحرم یعنی چه و نباید خود را برای نامحرم آرایش کنند. سیّده هستی به سن تکلیف نرسیده، اما همیشه نمازش را می خواند، اما جوانان ما که به سن تکلیف رسیده اند، در خواندن دو رکعت نماز که کار چند دقیقه است سستی می کنند. سیّده هستی حجابش را دوست دارد.
آری؛ سیّده هستی زیباست و زیبایی ها را دوست دارد. شاید او سرگشته جمال فقط نیست و کمال را با کودکی جستجو می کند، چه می دانم...
بیـ... رنگـ... :
وَإِن یَکَادُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَیُزْلِقُونَکَ
بِأَبْصَارِهِمْ لَمَّا سَمِعُوا الذِّکْرَ
وَیَقُولُونَ إِنَّهُ لَمَجْنُونٌ
وَمَا هُوَ إِلَّا ذِکْرٌ لِّلْعَالَمِینَ.
در جواب سوال یکی از کاربران که از باب لطف نظری گذاشته بود برآن شدم تا قدری دقیق تر آن سوال و جواب را بشکافم تا حقیقت چون روز و آفتاب عالم تاب عیان شود.
در آن مطلب بحث بر سر حجاب و لباس برتر بود، ولی ایشان حجاب و لباس برتر را تقوی معنا نموده بودند نه چادر.
در حالیکه این مغالطه منجر به دور است، پس لباس برتری که ایشان می فرمایند چیست؟
ایشان معنای تقوی را قوی بودن گرفته بودند.
آیا "تقوی قوی بودنه" در کدامین فرهنگ لغت چنین معنایی شده؟ ما را هم رفرنس دهید...چه کسی گفته تقوا مثبت است و پرهیزکاری منفی؟ آیا مشکل ما فقط در بند لفظ گرفتار شدن است؟؟ آیا این تقسیم بندی صحیح و صواب است؟
عزیز من چه تقوا بگویی اش چه پرهیزکاری، قصه کچل حسن و حسن کچل است. پس قدری واقع گرا باشیم و همچو کبک سر خود را در برف غفلت و بی تفاوتی فرو نکنیم. عزیز من شما با این مغالطه سعی در مشتبه کردن امر دارید .چه تقوا و چه پرهیز کاری چه ربطی به پنهان بودن ودر اجتماع بودن بنده وشما دارد.
چادر گذاشتن لزوما به معنای متقی بودن نیست، زیرا ممکن است کسی چادر بگذارد ولی تبرج (خودنمایی)نماید واین خلاف قرآن است پس اصل اول آنست که تبرج نشود .نکته بعدی این است که بهترین راه دوری از تبرج در اجتماع چیست؟آیا غیر از چادر راه بهتری هست؟
خانم متعبدی آمد نزد یکی از معصومین و گفت من نمی خواهم ازدواج کنم ،آن بزرگوار فرمود اگر ازدواج خوب نبود مادر ما زهرا سلام الله علیها ازدواج نمی کرد.
حال که ائمه علیهم السلام برای یافتن صحت و سقم امری خود را با مادرشان می سنجند چرا ماچنین نکنیم و درمسائل دینی بجای تاسی ازاین بزرگواران برای راحتی وفرار از شریعت حقیقی به بافته ها و یافته های خود بسنده کنیم.
عزیز من حضرت زهراسلام الله علیها در اجتماع بود یا نبود ؟ قطعا تایید می فرمایید که ایشان در اجتماع حضوری جدی داشت، زیرا نمونه اش خطبه تاریخی و غرای ایشان در مسجد شهر بود که دشمن و دوست بر عظمت آن مذعنند.
پس ایشان هم در اجتماع حضور داشتند وهم چادر بر سر داشتند وهم تقوا داشتند وهم در برابر گناهان پرهیزکاربودند. نشود که با بازی الفاظ ،حقیقت را قلب به ناحق کرده وخود خرسند و خوشحال باشیم که حقیقت را یافته ایم.
برترین الگو را باید از معصومین گرفت، زهراسچادر داشت و اگر اسلوبی در مشی اجتماعی و دینی خود برتر از چادر می یافت ای عزیز آن را بر می گزید.به تعبیر امام، ما موظف به انجام تکلیفیم نه حصول نتیجه.
نگویی که روشن نشدم ،نفهمیدم ،نگرفتم ،قانع نشدم. من تمام شقوق بحث را روشن نمودم .
حجت تمام.
دوستداران من بدانید که:برترین لباس،لباس تقوی است
و من بهترین فرم برای برترین لباسم
من، تنها ترین فرم پوشش نیستم ولی کامل ترینم
من، آرایه ای ندارم ولی زینت بخش ترینم
من، در این سراشیبی بی هویتی، پرچم هویتم
من، نماد فرهنگ ارزشی دین برترم
من، منت و افتخاری هستم بر دوستدارانم
من، یک دنیا نورم، برای برگزیدگان، نورانی ترینم
من؛ یک چادرم!
من،
یک چادرم ..
بیـ... رنگـ... :
واقعا از او انتظار نداشتم. وقتی از دفتر مدرسه مرا خواستند و گفتند احمد این کار را کرده، داشتم شاخ در می آوردم! او بچه بدی نبود؛به مسائل مذهبی علاقه نشان می داد.
با ناراحتی رفتم سراغش و پرسیدم :«کلاس قرآن را چرا به هم ریختی؟» گفت:«اگر قرار است یک زن با سر برهنه بیاید و قرآن درس بدهد، نیاید بهتر است! این ها دروغ می گویند؛ اهل قرآن نیستند.»*
* غربت سبز، ص ۹۲، شهید احمد یزدی