امروز« 4/12/90 ، همزمان با اولین روز تبلیغات نامزد های مجلس نهم » کنار خیابان برای تاکسی ایستاده بودم. یک تاکسی معمولی با راننده ای معمولی تر از همیشه جلوی پایم نگه داشت. سوار شدم؛ پس از طی مسافتی به محل یکی از ستاد های انتخاباتی رسیدیم. یکی از نامزدهای انتخاباتی در حال سخنرانی بود. راننده ترمزی زد و لختی در جلوی ستاد ایستاد و بعد همزمان که راننده شروع به صحبت کرد پدال گاز را هم فشار داد و ماشین حرکت کرد...
راننده می گفت: این همان نامزدی است که در انتخابات مجلس ششم و در اوج قدرت دوم خرداد، به همراه نمایندگان فریب خورده مجلس فوق الذکر به رهبر انقلاب نامه ی خیانت آمیزی از سر ترس نوشت. این نمایندگان بر آن بودند که جام زهر را بر رهبر بنوشانند و به آقا نوشته بودند که کشور را دو دستی تقدیم آمریکا کن... راننده ادامه داد: آقا، ما تو را انتخاب کرده بودیم که بروی و از حقوق مردم دفاع کنی نه این که چنین خیانتی را در حق رهبر روا داری.
در همین حین جوانی با تیپ و قیافه ی جوان های این روزگار، بخوانید -اجق وجق- سوار شد و راننده بدون اینکه از حضور این جوان ابایی بکند همچنان ادامه داد که: رهبر سنبل این ملت است، تو با رهبر چه کار داری؟!
باز ماشین به راه خودش ادامه داد...
و من که تاکنون خموش بودم، از بهت و حیرت یاد این جمله ی رهبر انقلاب افتادم که در سخنرانی عوام و خواصشان می فرمودند:«گاهی اوقات ممکن است یک وزیر این کشور بی بصیرت باشد اما یک راننده تاکسی بصیر و هشیار باشد...»
در همین لحظات به مقصد خود رسیدم و من خوشحال از این بصیرت عمیق در توده های مردم این کشور اسلامی، از ماشین پیاده شدم. باز ماشین به راه خود ادامه داد...
تکمله:
آقای نماینده مجلس؛
بصیرت با تزریق آمپول و کپسول نمی شود، و اگر این کشور امام زمان تا کنون سر پا مانده، پس از لطف خدا و بصیرت رهبرانقلاب سه عامل دارد:
بصیرت
بصیرت
بصیرت