این روزها در بین نسل ما و همچنین درگذشته، مطرح بوده است که چگونه فردی(شهید) به آن نقطه ای از درجات و مقامات انسانی می رسد که از خود و حوایج و علایق خود گذشته، و خدا را در هر مقام شعر و شعار خویش می سازد.
در این بین عده ای بسا پس از افراط و تفریط در روش زندگی شهداگونه و بازی فیلم و ادا و اصول شهدا، حمل، چسباندن عکس شهدا و تکرار بی عمق در سخنان و وصایای ایشان، به مرحله ی مدرنیسم و پست مدرنیسم زندگی خود رسیده وگمان می کنند که شهدا نیستند جز مردگانی بیش، که زمان ایشان را درنوردیده و آنکه زنده است مائیم، با تمام ضعف ها و عجزها و قصور و تقصیرها.
ای برادر! ما در این زندگی، نیستیم جز کرمهایی فربه، که عادات و علایق به ماده و حشر با حوادث روزآمد زندگی، و عدم خود سازی و عدم التزام بدان، و نیز عدم شناخت و معرفت حقیقی الهی، تا بدان مرحله ای که امام علی علیه السلام دردعای کمیل می فرماید :«فکیف اصبر علی فراقک»(خدایا پس چگونه بردوری تو صبوری کنم)، از باطن عالم و پرواز به ملکوتی که خدا در قرآن خبر داده است، باز می دارد.
البته نکته ای که لازم، بلکه واجب توجه و از اهم و اوجب واجبات است، این است که عده ای اشکال می کنند و می گویند: پس چرا خداوند نعمت زندگی و حیات را به ما انسانها داده و چرا ما نباید از مواهب دنیا لذت ببریم و چرا شما از مرگ دم می زنید؟ ما جوانیم و از این حرفها...
درجواب این است که اولاً باید عرض کنیم که لذت و حیات، فقط نه آنست که ما آنرا در می یابیم. بله برادر من، زندگی خوب است، لذت زندگی خوبتر، و لذت بردن از آن شیرینتر..
اما زندگی که ما شاهد آنیم جز آن نیست که گروهی فربه و گروهی عاجز، گروهی آنقدر ظالم و گروهی آنقدر مظلومند که لب بسته و هیچگاه دم بر نیاورند تا حق خود را بستانند. گروهی چنانند که در حق هیچ موجودی رحمی نکرده و جانیان عرصه تاریخند و گروهی پابرهنگان و مستضعفان عرصه جوامعند. بنابراین بیایید و هوشیار باشیم زندگی کنیم، لذت ببریم، اما غافل نباشیم که حقیقت و طلعت آن از افق عالم سر برخواهد آورد.
اینک مواردی را هرچند در حد شناخت و توان خود که بر آن دست یافتم به محضر شما عرضه می کنم تا شاید کسی را عرضه آن باشد، تا از خاک و ماده و علایق آن سر برآورده و باطن و حقیقت عالم که همان خدای شهید بر همه موجودات است، را در مقام لقاء شهود کرده و دریابد:
1- اراده و انگیزه و برنامه برای خودسازی
2- تقوای درونی
3-ایمان خالص لله
4-خلوص در جمیع اعمال و دوری از رنگ و روی و ریا
5-خودآگاهی و خداخواهی و خدابینی
6-عبادت تا سرحد یقین
7-ایثار حوائج خود بخاطر دیگران
8- گذشتن از خود و فنای در حق
9- گم نشدن در هیاهوی زمانه و زندگی و بصیرت داشتن در رفتن روزگار و غافل نبودن در جمیع احوال
10- سر ریز کردن محبت الهی در وجود وی و ظرفیت سازی در این زمینه
که هر کدام از این موارد برای خود کتابی است و یا یک زندگی با حیات طیبه است، به دور از همه شوائب و علایق زندگی مادی. و اگر جان انسان در زندگی به مرحله ای رسید که عرصه ای شد برای بروز تمام کرامات انسانی که خداوند بالقوه در وجود او به ودیعت نهاده است و انسانی فرشته گون و فوق آن که مقام خلیفة الهی شد طلعت حقیقت و خورشید فنا و شهادت از افق جان او ظهور نموده و آماده پرواز شده و مقام آئینگی اوصاف و اسمای حق می شود... و بقول اماممان که می فرمود: شهید نظر می کند به وجه الله..
بیـ... رنگـ... :
گمشدگان "خاک" اگر می فهمیدند
که تا "افلاک" راهی نیست
این همه سرگردانی نمی کشیدند.
«شهید سیّد مرتضی آوینی»