و مسجدی که برای خدا بنا نهاده شده بود...
خرمشهر، خط مقدم جنگ اسلام و کفر بود که به دست دژخیمان بعثی افتاده بود. جهان اگرچه هبوط انسانیت را به نظاره نشسته بود، اما قرن بیست و یک، عصر منبعث شدن انسانیتی بود که امام خمینی مبدأ آن بود و حسین ایدئولوژی نانوشته ی آن...
ماشینیسم عصر غلبه حَجَر بر عاطفه بود، اما چرخش جهان و گذشت زمان، به نفع مدرنیسم و مانشینیسم نبود. خدا باوری رشد دیگر گونی در میان آحاد جوانان بسیجی کرده بود، که با مبانی الوهی، میدان های جنگ را فتح می کردند. ولایت مداری، معرفتی را پمپ می کرد که خانِمانشان را بدرود می گفتند. خانِمان، نشانه تعلق موسی به خاک دارد و خاک جبهه موسایی را می طلبد که از دنیا برهنه گردد؛ فاخلع نعلیک...
خاکریزها برای زنده نگه داشتن حقیقت دِپو می شدند و برای حق. خاک قیمتی برابر افلاک یافته بود و گریه اولین بهای خودفروشی عبد در برابر رَب و عروج به سوی حق بود.
صدای تیر و ترکش قطع نمی شد. جنگ تن به تن ادامه داشت. و مسجدی که برای خدا بنا نهاده شده بود، به اسارت یاران حزب شیطان افتاده بود و چون اُستُن حنانه برای بسیجی ها و مومنین نماز خوان، ناله می کرد.
بال سرخ شهادت، هر لحظه در حال پر زدن و اوج گرفتن بود. جان بهای نا قابلی شده بود تا به جانان عرضه شود. جنگ دوسویه داشت؛ جنگ با هوی و جنگ با نماد هوی. ماشین، خانه، پست، مقام، نفس و... همه مرده بودند. نسیم می وزید. عطر نماز امام به خاکریزها می آمد و امام دعا می کرد.
از خرمشهر و قصه اش فقط ممد نبودی را شنیده ایم، دیگر اینکه چگونه فتح شد را چه می دانیم؟
خون چکه چکه...قطره قطره...و شُرّه شُرّه.. می ریخت و بچه ها پیکرش را تا آمبولانس جابجا کردند. رفت و آسمانی شد...
آری خرمشهر آخرین خط دفاع از حقیقت بود. اگر چه در جهان از انسانیت چیزی باقی نمانده بود، اما جهان از جهان آراء خبری نداشت. بچه بسیجی ها پیروز شده بودند و صیاد و احمد کاظمی سرداران بی نام و نشان آن میدان بودند.
کدام گزینه در خصوص علی مطهری صحیح است؟
باتوجه به نزدیک شدن به زمان مذاکرات هیئت ایرانی با گروه 1+5 در بغداد، به کسی مثل جناب مطهری که بسته خبری و عملیات روانی برای استکبار جهانی فراهم میکند چه باید گفت؟