الفبای شقایق..
بگذار تا یادی کنیم از "آب، بابا"
سرمشق های "سیب، سینی، سوت، سارا"
یادی کنیم از درس و مشق ِ کودکانه
یادی ز "دهقان فداکار ِ میانه"
"تصمیم کبری" را بیا از نو بخوانیم
تا از "خدای مهربان" غافل نمانیم
بنویس "بابا آب دارد" پا ندارد
بنویس بی پا نیز، او پروا ندارد...
بنویس"بابا نان دارد" نا ندارد
بنویس دیگر قامت رعنا ندارد
بنویس بابا جای آب و نان، جان داد
بنویس او با بذل جانش امتحان داد
بنویس بابا، آب و نان را آبرو داد
بنویس بابا زندگی را سمت و سو داد
نقطه، سر خط "باز باران، با ترانه"
بنویس بابا رفت میدان، بی بهانه
بنویس "بابا آمد" اما بی پر و بال
بنویس "بابا آمد" اما زار و بد حال
بنویس "بابا آمد" اما شیمیایی
بنویس او دیگر ندارد هیچ نایی
بنویس "بابا آمد" اما زار و خسته
مثل کبوتر های بال و پر شکسته
بنویس شعر ِ "یاد یار مهربان" را
درس "شب تاریک و ماه و آسمان" را
بنویس بابا مثل ماه آسمان بود
در هر نگاهش عالمی معنا نهان بود
بنویس بابا روزگاری بال و پر داشت
روزی دو دست پر توان و با هنر داشت
بنویس بابا روزگاری دیدبان بود
روزی شعاع ِ دید ِ او تا بی کران بود
امروز اما دیدگانش "سو" ندارد
امروز دیگر قدرت بازو ندارد
بابا خروشان بود روزی مثل کارون
اما امانش را بریده، سرفه اکنون
نقطه سر خط، "نانوا دیروز نان داد"
بابا به دشت نینوا، امروز، جان داد
"آن مرد آمد"، بود سر مشق دبستان
امروز "بابا" گشته سر مشق دلیران
آن مرد آمد، زیر باران، ناز نازان
این مرد هم آمد، ولی بر دوش یاران
آن مرد آمد، از افق های خیالی
این مرد آمد، واقعی، اما هلالی
آن مرد، می گفتند، روزی "داس دارد"
این مرد، اما، صولت عباس دارد
در دست او روزی اگر سیب و سبد بود
اکنون به کف دارد درفش "یار موعود"
آن مرد با این مرد، خیلی فرق دارد
فرقی، چو فرق بین غرب و شرق دارد
بس کن حمید، این واژه بازی را رها کن
بابا صفت، جان در ره جانان، فدا کن
بابا دگر از دام لفظ و واژه رسته
او تارهای سست "بودن" را گسسته
"مصطفی زاده"
بیـ... رنگـ... :
+ برگشتیم، اما دلمان جا ماند...
همین!
+بسیجی دلباخته حق واهل ولایت است و به خود حتی اجازه نمی دهد به جز آنچه ولی امر می خواهد آرزویی داشته باشد.
امروز امت بزرگ ما اهل ولایتند، آنها گوش اطاعت، به فرمان اطیعوالله و اطیعوالرسول و اولی الامرمنکم سپردهاند و اینچنین خداوند وظیفه تحقق اهداف الهی همه انبیاء را برگرده صبور و پرقدرت آنان نهاده است،و چه شرفی بالاتر از این؟
عزیز ما، امام عشق!
آنان که معنای ولایت را نمی دانند در کار ما سخت درمانده اند، اما شما خوب می دانید که سرچشمه این تسلیم و اطاعت و محبت کجاست، خودتان خوب می دانید که چقدر شما را دوست می داریم و چقدر دلمان می خواست آن روز که به دیدار شما آمدیم، سر در بغل شما پنهان کنیم و بگرییم، ما طلعت آن عنایت ازلی را در نگاه شما باز یافتیم.
*"شهید سیّد مرتضی آوینی"
خوش گذشت؟
خوشحال میشم اولین نظر رو در مورد این مطلب من بذارم
التماس دعا